کتاب: نظم و زوال سیاسی
نویسنده: فرانسیس فوکویاما
فصل ۶: زادگاه دموکراسی
رشد اقتصادی به صورت خودکار،
باعث محوشدنِ حامیپروری نمیشود. تجربه یونان و ایتالیا نشان میدهد، هرچند هر دو
کشور، جوامعی صنعتی و ثروتمند به حساب میآیند، ولی حامیپروری در آنها به همان شکل
قدیمیاش به حیات خود ادامه میدهد.
مشکل اصلی یونان و ایتالیا
آنست که هر دو کشور از «استخدام عمومی» به عنوان امتیازی سیاسی، برای بسیجِ رأیدهندگان
استفاده میکنند.
حاصل این نوع از حامیپروری،
فربهشدن بخش عمومی، ناکارآمدی و کسری بودجه است.
- آمریکای قرن ۱۹ نیز همین مسیر را طی میکرد ولی بالاخره توانست با
انجام اصلاحات، این رفتار را ریشهکن کرده و یک دولت مدرن بسازد. هرچند امروزه در آمریکا،
ویژهپروری دوباره در شکل گروههای نفوذ (لابیها) بازگشته، ولی حامیپروری گستردهی
قدیمی دیگر وجود ندارد.
- آلمان که از دوران حکومتهای
مطلقه، دارای بروکراسی مدرنِ مستقل و شایستهسالار بود، ظهور دولت مدرن در آن، پیش
از رواج «حق رأی عمومی» (دموکراسی) اتفاق افتاد. به همین خاطر در آلمان، حامیپروری
برای کسب قدرت سیاسی، جایی نداشته است.
برعکس در یونان و ایتالیا،
ابتدا دموکراسیِ انتخاباتی به راه افتاد و سپس بروکراسیِ مدرن توسعه یافت. این باعث
شد تا سیاستمداران به سمت حامیپروری سوق پیدا کنند.
یونان و ایتالیا به لطف «پیمان
ماستریخت» و تولد یورو، درسالهای رونق اقتصادیِ دهه ۲۰۰۰ ، وامهای کمبهره گرفتند ولی بدهی هنگفتی بالا آوردند. به دو دلیل:
۱- هزینههای عمومی بالا
به علت استخدام عمومیِ افراد در بخش دولتی.
۲- اقتصادهای زیرزمینی
بزرگ که مالیات نمیپرداختند.
بحران مالی ۲۰۰۹ در اتحادیه اروپا به دلیل ناتوانی یونان و ایتالیا
در بازپرداخت بدهیهای حکومتی بود.
از نظر جامعهشناسی، برای
مردم یونان و جنوب ایتالیا، وفاداری به خانواده و بیاعتمادی به غریبهها از اهمیت
بسیار بالایی برخوردار است که باعث میشود افراد به همدیگر کماعتماد باشند و همسایگان
را رقیب خطرناک خویش بدانند. ثروت خانواده را مخفی نگه دارند و به جای توسعه کسب و
کار کوچک خویش، مالکیت آن را نسل به نسل در خانوادهشان حفظ کنند. و حتی چون دولت نیز
یک غریبهی خطرناک محسوب میشود، فرار مالیاتی حس بسیار خوبی به آنها بدهد.
الگوی شهرنشینی در یونانِ
اوایل قرن بیستم، شبیه خاورمیانه و آفریقا بود. یعنی شهرنشینی بیش از آنکه پیامد صنعتیشدن
باشد، نتیجهی جابجایی تمامی اهالی روستا به شهر بود. یعنی شهر، محل اشتغال صنعتی نبود
بلکه فقط محل مراکز اداری، فرهنگی و تجاری بود. این یعنی «مدرنیزاسیون بدون توسعه».
روستاییان شهرنشینشده، جامعهای
کماعتماد، خانواده محور با مدنیتی ضعیف در یونان ساختند. جنوب ایتالیا نیز وضعیت مشابهی
داشت و وجود مافیا در آن، بیاعتمادی را بیشتر میکرد. منشاء این بیاعتمادی، نبود
یک دولت قویِ کارآمد و عدم حاکمیت قانون در طول تاریخ بود.
یونان در قرن ۱۹ بخشی از امپراتوری عثمانی بود و پس از اعلام استقلال
از حاکمیت ترکها، تحت سلطه کشورهای خارجی، اقدام به تاسیس یک دولت مدرن و متمرکز غیرشخصی
کرد، اما موفق نشد.
یونان در سال ۱۸۶۴ به همه مردان کشور، «حق رأی» داد و اولین کشور اروپایی
شد که قبل از بریتانیا به دموکراسی انتخاباتی دست یافت. یعنی در یونان، دموکراسی پیش از ساختن
یک دولت مدرن ظهور کرد.
ترکیبی از عوامل، مثل دولت
ضعیف تحت سلطه خارجیها، نبود یک طبقه سرمایهدار کارآفرین و قدرتمند و اعطای زود هنگامِ
«حق رأی» همگانی، زمینه ظهور حامیپروری گسترده در یونان را فراهم کرد.
بخش عمومی از حامیان سیاسی
پُر شد و کارمندان دولت به دستمزدهای بالا رسیدند. اعضای پارلمان نیز با دادن رشوه و امتیاز،
رأیدهندگان را کنترل میکردند.
در سال ۱۹۲۲ یونان از ترکیه شکست خورد. کودتاها و منازعات بعدی
باعث شد یک رژیم الیگارشیک، دموکراسی را سرکوب کند و یونان گرفتار جنگ داخلی و حکومت
دیکتاتوریِ خشنِ سرهنگها شود.
در نهایت در سال ۱۹۷۴ با کناررفتن آنها از قدرت، لیبرال دموکراسیِ با ثبات
دوباره ظهور کرد ولی بیاعتمادی تاریخی باعث شد که نظام حامیپروری حذف نشود و دولت
قوی و کارآمد با یک بخش عمومی غیرشخصی ایجاد نگردد. بلکه احزاب یونانی مخصوصاً «حزب
پاسوک»، هواداران خود را وارد دانشگاهها کردند، طوری که تعداد فارغ التحصیلان، بیشتر
از فرصتهای شغلی شد و در ضمن با استخدام گسترده حامیان خود در مشاغل عمومی مانند معلمی
و کارمندی بانک، دولت اتساع شدید یافت، بدون اینکه کیفیت بروکراسی بالا برود. حاصل
این کار، کسری بودجه و بدهی در زمان بحران یورو بود.
منشاء حامی پروری در یونان،
ورود زودهنگام دموکراسیِ انتخاباتی، پیش از مستحکمشدن پایههای یک دولت مدرن بود.
ولی چرا یونان موفق به اصلاحات
نشد؟
۱- دخالت کشورهای خارجی، مانع دولتسازی در یونان شد. یونان با این که زادگاه دموکراسی بود اما در بدو ورود به دوران مدرن، استانی از
امپراتوری عثمانی به حساب میآمد. حتی بعد از استقلال، طی جنگ جهانی دوم یا جنگ سرد
هم نفوذ خارجی ادامه یافت و هنوز هم بروکسل، آلمان و صندوق بینالمللی پول در پشت پردهی
دولت ضعیف یونان، به هدایت امور مشغولند.
۲- ورود دیرهنگامِ سرمایهداری به یونان، باعث شد که افراد
به دنبال استخدام در بخش عمومی بروند و سیاستمداران که به دنبال بسیج آرا بودند، با خوشحالی
از این وضعیت استفاده کردند.
۳- بیاعتمادی در میان مردم یونان به یک «عادت» فرهنگی
تبدیل شد. همچنین در غیاب یک دولت قویِ بیطرف، همهی احزاب، به دولت به چشم نوعی دارایی
مینگرند که باید آن را قبضه کرده و برای منافع کوتاهمدتِ حزبی مورد بهرهبرداری قرار
دهند، نه اینکه به فکر اصلاح آن باشند.
...............................................................................
...............................................................................
دسترسی سریع به همهی فصول کتاب:
دولت
۷- ایتالیا و معادله کماعتمادی
۹- آمریکا حامیپروری را ابداع میکند
۱۱- خطوط آهن، جنگلها و دولتسازی در آمریکا
نهادهای بیگانه
دموکراسی
۲۹- از انقلابهای ۱۸۴۸ تا بهار عربی
۳۰- طبقه متوسط و آینده دموکراسی
زوال سیاسی
۳۳- کنگره و ویژهپرور شدنِ مجدد سیاست در آمریکا
نظرات
ارسال یک نظر