نظم و زوال سیاسی 2


کتاب: نظم و زوال سیاسی
فصل ۲: ابعاد توسعه


توسعه شش بُعد دارد که باهم در ارتباط علت‌و‌معلولی‌ هستند.(سه مورد اول همان توسعه سیاسی هستند):

۱- دولت
۲- حاکمیت قانون
۳- پاسخگویی (دموکراسی)
۴- رشد اقتصادی: سرانه تولید ناخالص داخلی(GDP)، معیار سرراستی برای اندازه‌گیری آن است.
۵- بسیج اجتماعی: یعنی ظهور گروه‌های جدید اجتماعی که خواهان مشارکت در نظام سیاسی هستند.
۶- مشروعیت: افکار و ایده‌هایی درباره عادلانه‌بودنِ سلسله‌مراتب اجتماعی، که به مرور در جامعه تکامل می‌یابند.


الف- انقلابی تجاری در ۱۶۰۰ آغاز شد، که چهار اصل را رعایت می‌کرد:

۱- احترام به حق مالکیت
۲- ظهور دولت‌های مدرن
۳- ابداع شیوه‌های حسابداری
۴- ترویج تکنولوژی جدید حمل و نقل

حوالی سال ۱۷۰۰ ، «آدام اسمیت» اعلام کرد که لازمه‌ی افزایش بهره‌وری، وجود یک بازار بزرگ است. تنها راهِ ایجاد یک بازار بزرگ، بهبود حمل و نقل و ارتباطات است که باعث تقسیم کار بیشتر می‌شود.


ب- انقلاب صنعتی در ۱۸۰۰ ، با علمی‌کردن و نوآوری در چهار اصل فوق بوقوع پیوست و باعث جهشی بزرگ و ناگهانی در رشد اقتصادی گردید.

«مارکس» و «انگلس» در حوالی سال ۱۹۰۰ ، در مخالفت با نظر «آدام اسمیت»، تقسیم کار و تخصصی‌شدن را شرّ مطلق دانستند که کارگران را از خود بیگانه می‌کند. در این زمان، رشد اقتصادی ناگهانی که منجر به بسیج اجتماعی شده بود، اروپا و آمریکا را در برگرفته بود و باعث شد اتحادیه‌های کارگری، شروع به حمایت از احزاب سیاسی کنند. حتی در روسیه که انتخابات وجود نداشت، کارگران به احزاب کمونیستی زیرزمینی پیوستند.

در همین دوران، گسترش حمل و نقل و ارتباطات، شکل اولیه‌ای از «جهانی‌شدن» را به وجود آورد که در آن، ایده‌ها و افکار به سرعت به خارج از مرزها گسترش می‌یافت.

مغول‌ها اولین نظام جهانی را از چین تا اروپا و خاورمیانه ایجاد کردند و بعد از آنها، عرب‌ها از اروپا تا جنوب شرق آسیا، شبکه‌هایی را شکل دادند. بعدها اروپاییان، تجارت با آمریکا و آسیا را آغاز کردند.



«ساموئل هانتینگتون» در حوالی سال ۲۰۰۰ ، ادعا کرد که توسعه اقتصادی، زمینه‌سازِ بسیج اجتماعی و ظهور گروه‌های جدید است و زمانی که نهادهای قدیمی، نتوانند پاسخگوی مطالبات این گروه‌های جدید باشند، نظم سیاسی درهم می‌ریزد و فرو می‌پاشد. او می‌گفت که هم جوامع فقیرِ سنتی و هم جوامع کاملاً مدرن، باثبات‌اند. ولی جوامعِ درحالِ مدرن‌شدن، که جنبه‌های مختلف مدرنیزاسیون در آنها، هماهنگ پیش نمی‌رود، دچار بی‌ثباتی می‌شوند.

دانشمندان نقدهایی به این نظریه دارند:

۱- کشورهای جدید آفریقایی مثل نیجریه، کنگو و زئیر، پس از کسب استقلال، گرفتار منازعات و درگیری‌ها شدند. برخلاف نظر هانتینگتون، علت این خشونت‌ها فقر بود نه توسعه اقتصادی. علت فقر هم، داشتن حکومت‌های ضعیف و نهادهای فقیر است.

۲- سوئیس به سه گروه زبانی تقسیم شده ولی به دلیل داشتن نهادهای قوی، از قرن ۱۹ تا بحال باثبات بوده است. یعنی برخلاف نظر هانتینگتون، در مورد بسیج اجتماعی، در صورت وجود نهادهای قدرتمند، تنوع قومی و مذهبی منجر به خشونت نمی‌شوند.

۳- چین، کره‌جنوبی و تایوان، علیرغم توسعه اقتصادی چشمگیر، دچار خشونت و بی‌ثباتی نشدند و این، خلاف نظر هانتینگتون است. آنها به واسطه‌ی داشتن یک حکومت اقتدارگرای سرکوبگر، مدرنیزاسیونِ سریع را مدیریت کردند و با تأمین رفاه برای شهروندان، توانستند ثبات سیاسی را حفظ کنند.

۴- در مقیاس بزرگتر، رشد شگفت‌انگیزِ ۴ برابریِ اقتصاد جهانی بین سالهای ۱۹۷۰ و ۲۰۰۸ ، که منجر به افزایش دموکراسی‌های انتخاباتی از ۴۰ به ۱۲۰ کشور در جهان شد، در کل، روندی بدون خشونت و مسالمت‌آمیز بود. این نیز رد‌کننده‌ی نظریه هانتینگتون است.

تنها مصداق نظریه هانتینگتون را خاورمیانه می‌دانند. آنچه جهان عرب در سال ۲۰۱۱ تجربه کرد و بهار عربی نامیده شد، یک حادثه هانتینگتونی و علت آن، ظهور طبقات متوسط در مصر و تونس بود. داستان از این قرار بود که زیر پوسته‌ی حکومتهای اقتدارگرای ظاهراً تسخیر نشدنی، تغییرات اجتماعی جریان داشت و بازیگرانِ بسیج شده‌ی جدید، فضا را برای ابراز ناراحتی از رژیم‌هایی که نتوانسته بودند با ایجاد نهادهای جدید، شرایط جذب آنها را فراهم آورند، مساعد دیدند.

باید دانست که ثبات آینده‌ی خاورمیانه، کاملاً به ظهور نهادهای سیاسی که بتوانند با شیوه‌های مسالمت‌آمیز، مشارکت را هدایت کنند، بستگی خواهد داشت.

خلاصه اینکه، در قدم اول، نهادهای سیاسی قوی، شرط لازم برای رشد اقتصادی هستند و دولت‌های شکننده و در حال ورشکستگی، گرفتار چرخه منازعه، خشونت و فقر می‌شوند.

اولین و مهمترین نهادی که دولت‌های شکننده یا در حال ورشکستگی «ندارند»، یک دستگاه اداری لایق است. دولت باید اول وجود داشته باشد تا سپس توسط قانون یا دموکراسی محدود شود. این در مرحله نخست، به معنای تاسیس یک دیوان‌سالاری ( بروکراسی) اجرایی متمرکز است.
.............................................................................

دسترسی سریع به همه‌ی فصول کتاب:

دولت

 

۱- توسعه سیاسی چیست؟

 ۲- ابعاد توسعه

 ۳- دیوان‌سالاری

 ۴- دولت‌سازی در پروس

 ۵- فساد

۶- زادگاه دموکراسی

 ۷- ایتالیا و معادله کم‌اعتمادی

 ۸- ویژه‌پروری و اصلاحات 

 ۹- آمریکا حامی‌پروری را ابداع می‌کند

۱۰- پایان نظام تقسیم غنائم

 ۱۱- خطوط آهن، جنگل‌ها و دولت‌سازی در آمریکا

 ۱۲- دولت‌سازی

 ۱۳- حکومت خوب، حکومت بد

 

 نهادهای بیگانه

 

۱۴- نیجریه

 ۱۵- جغرافیا

۱۶- نقره، طلا، شکر

 ۱۷- سگ‌هایی که پارس نکردند

 ۱۸- لوح سفید

 ۱۹- طوفان‌هایی در آفریقا

 ۲۰- حکمرانی غیرمستقیم

 ۲۱- نهادها، بومی یا وارداتی

۲۲- زبان مشترک

 ۲۳- دولت‌های قوی آسیایی

 ۲۴- نبرد بر سر قانون در چین

 ۲۵- احیای دولت چینی

 ۲۶- سه منطقه

 

دموکراسی

 

۲۷- چرا دموکراسی گسترش یافت

 ۲۸- مسیر طولانی دموکراسی

 ۲۹- از انقلاب‌های ۱۸۴۸ تا بهار عربی

 ۳۰- طبقه متوسط و آینده دموکراسی

 

 زوال سیاسی

 

۳۱- زوال سیاسی

 ۳۲- دولت احزاب و دادگاه‌ها

 ۳۳- کنگره و ویژه‌پرور شدنِ مجدد سیاست در آمریکا

 ۳۴- وتوکرواسی در آمریکا

 ۳۵- استقلال و فرمانبری

۳۶- نظم و زوال سیاسی


نظرات