نظم و زوال سیاسی 25


کتاب: نظم و زوال سیاسی
نویسنده: فرانسیس فوکویاما

فصل ۲۵: احیای دولت چینی





«دنگ شیائوپینگ» با شروع اصلاحات ۱۹۷۸ ، دولت چین را به فرم کلاسیک و سنتیِ خود بازگرداند. او توانست اقتدار حزب کمونیست را احیا کرده و حزب را بر حکومت مسلط کند. در واقع، حزب کمونیست، نقش امپراتور را برعهده گرفت و قدرتِ بروکراسی مدرن و سنتی چین برای اداره کشور، دوباره نمایان شد.


حکومت کنونی چین، متمرکز، حجیم و فوق‌العاده پیچیده است. حزب کمونیست، دولت را تحت سیطره خود دارد و حدود ۴۰ میلیون کارمند دولتی (آمار سال ۲۰۰۰)، بروکراسی حجیمی را رقم زده‌اند.


مهمترین کیفیت دولتِ حزبیِ چین، استقلال عمل آن است. یعنی از رهبران ارشد حزب کمونیست گرفته تا سطوح اجرایی پایین‌تر، کسی به خواستِ گروه‌های اجتماعی توجه نمی‌کند! یعنی دولت چین، خود را از زیر فشار بسیاری از گروه‌های ذی‌نفع، لابی‌کننده‌ها و محدودیت‌های قانونی خلاص کرده است.


البته اگر این استقلال در اختیار رهبری لایق و خواهان خدمت به اهداف عمومی باشد، حکومت می‌تواند به مراتب سریع‌تر از دولت‌های لیبرال دموکراسی حرکت کند. نظام اقتدارگرا می‌تواند به مراتب سریع‌تر و قاطع‌تر از نظام‌های دموکراتیک حرکت کند. اما موفقیت نهاییِ آن، وابسته به وجود «رهبران خوب» است. خوب، نه به معنای تکنوکراتیکِ آن، یا ثروت‌اندوزی یا قدرت شخصی، بلکه به معنای پایبندی به اهداف جمعی مشترک.


چین بعد از اصلاحات ۱۹۷۸، دوباره آزمون استخدام خدمات کشوری را برپایه‌ی «شایسته‌سالاری» برپا کرد. همچنین موفق شد نظام دانشگاهی را احیا و رقابت برای پذیرش در دانشگاه‌ها را نهادینه کند. (کاری که کشورهای اروپایی هنوز موفق به انجام آن نشده‌اند.)
 
مرد تانکی



از طرفی، سرعت زیاد اصلاحات توسط «دنگ‌ شیائوپینگ»، سطح انتظارات را چنان سریع افزایش داد که اعتراضات گسترده‌ای از طرف دانشجویان و روشنفکران، علیه فساد مقامات دولت و حزب به راه افتاد. ولی با سرکوب شدید اعتراضات توسط حکومت، قتل‌عام میدان تیان‌آن‌من (۴ ژوئن ۱۹۸۹) رقم خورد. کشتار دانشجویان معترض، امیدواری به گذارِ زودهنگامِ چین به دموکراسی را کاهش داد.


سه سال بعد، «دنگ شیائوپینگ» دوباره به مسیر اصلاحات بازگشت و با آزادسازی قیمت‌ها و خصوصی‌سازی شرکت‌ها، آشکارا به سمت «اقتصاد بازار» حرکت کرد. اصلاحات مالیاتی ۱۹۹۴  هم که حکومت‌های محلی را مجبور به انضباط مالی می‌کرد، موجب جلب رضایت طبقه متوسط نوظهور در چین شد و به افزایش حمایت آنها از حزب کمونیست منجر شد.


«دنگ شیائوپینگ» و حزب کمونیست دریافتند که مشروعیت آنها به تداوم «عملکرد» قوی‌شان وابسته است. آنها به جای افزایش رانت‌های کوتاه‌مدت، بر روی رشد بلندمدت و کسب مشروعیت در بلندمدت تمرکز کردند. آنها می‌فهمیدند که بقای حزب، به مشروعیت آن بستگی دارد. مشروعیتی که نه بر اساس ایدئولوژی، بلکه بر اساس «عملکرد» آنها در اداره کشور است.


ولی علیرغم رشد اقتصادی درخشان، متاسفانه امروزه در نظام سیاسی چین، ویژه‌پروری، فامیل‌بازی، جناح‌بندی، نفوذ سیاسی و فساد، آشکارا رواج دارد. مقامات ارشد حزبی هم به خوبی نسبت به نارضایتی شدید مردم عادی از فساد گسترده واقفند و می‌دانند که مشروعیت حزب در خطر است. حزب بارها اعلام کرده که متعهد به کنترل فساد و مجازات عاملان آن است ولی زهی خیال باطل.


رژیم‌های اقتدارگرا، مخالفان خود را با آمیزه‌ای از سرکوب و تطمیع ساکت می‌کنند. در قیاس با کره‌شمالی یا دیکتاتوری حسنی مبارک در مصر و قذافی در لیبی، چینی‌ها بیشتر به تطمیع گرایش داشته‌اند. یعنی با وجود آنکه ساز و کار رسمیِ پاسخگو‌بودن در چین وجود ندارد اما دولت و حزب، درخواست‌های بازیگران مختلف جامعه چین را نادیده نمی‌گیرند.


مثلا در سال ۲۰۱۰ حدود ۱۸۰ هزار اعتراض اجتماعی در چین ثبت شد. ولی چون اولویت حزب، حفظ ثبات بود، نه رشد اقتصادی، حکومت بجای سرکوب معترضان، با بروز کوچکترین بی‌نظمی، مسئول مربوطه را برکنار می‌کرد و از طریقِ دادن برخی امتیازها، یارانه‌ها یا تغییر مقررات، به تطمیع معترضان می‌پرداخت.


البته این باور در میان بسیاری از مردم چین جا افتاده است که مقام‌های عالی‌رتبه، بمراتب پاسخگو‌تر و سالم‌تر از مقامات پایین‌تر هستند. اعتقاد به حُسن‌نیت مقام‌های عالی‌رتبه، برای  مشروعیت‌بخشی به حکومت، اهمیت زیادی دارد و شاید به همین دلیل، حکومت می‌خواهد پاسخگو باشد. اما واقعا معلوم نیست که فساد در میان مقامات عالی رتبه کمتر باشد.



سه عامل، حکومت اقتدارگرای چین را تهدید می‌کند:


۱- ظهور رهبری کاریزماتیک و پوپولیست به خاطر نارضایتی اجتماعی ناشی از نابرابری‌های اقتصادی و فساد شدید.

 ۲- از دست رفتنِ استقلال حکومت در برابر شرکت‌های دولتی، وزرای قدرتمند یا مناطق اقتصادی قوی که به خاطر رشد اقتصادی ظهور کرده‌اند.

۳- بحران مشروعیت حزب کمونیست که فعلاً بخاطر رشد اقتصادی سرپا مانده است و اگر این رشد، کمتر یا معکوس شود، حزب کمونیست دیگر داستان منسجمی برای توجیه انحصار قدرت نخواهد داشت.


خلاصه اینکه رشد اقتصادی، موجب ظهور طبقه‌ی متوسطِ صدها میلیون نفری در چین شده است که اقتدارگراییِ پدرسالارانه و فساد مقامات را تحمل نمی‌کنند. چاره‌ی کار در برقراری حاکمیت قانون و پاسخگو بودن دولت چین است که تنها از طریق گسترش مشارکت سیاسی امکان‌پذیر خواهد شد.
...........................................

دسترسی سریع به همه‌ی فصول کتاب:

دولت

 

۱توسعه سیاسی چیست؟

 ۲ابعاد توسعه

 ۳دیوان‌سالاری

 ۴دولت‌سازی در پروس

 ۵فساد

۶زادگاه دموکراسی

 ۷ایتالیا و معادله کم‌اعتمادی

 ۸ویژه‌پروری و اصلاحات 

 ۹آمریکا حامی‌پروری را ابداع می‌کند

۱۰پایان نظام تقسیم غنائم

 ۱۱خطوط آهن، جنگل‌ها و دولت‌سازی در آمریکا

 ۱۲دولت‌سازی

 ۱۳حکومت خوب، حکومت بد

 

 نهادهای بیگانه

 

۱۴نیجریه

 ۱۵جغرافیا

۱۶نقره، طلا، شکر

 ۱۷سگ‌هایی که پارس نکردند

 ۱۸لوح سفید

 ۱۹طوفان‌هایی در آفریقا

 ۲۰حکمرانی غیرمستقیم

 ۲۱نهادها، بومی یا وارداتی

۲۲زبان مشترک

 ۲۳دولت‌های قوی آسیایی

 ۲۴نبرد بر سر قانون در چین

 ۲۵احیای دولت چینی

 ۲۶سه منطقه

 

دموکراسی

 

۲۷چرا دموکراسی گسترش یافت

 ۲۸مسیر طولانی دموکراسی

 ۲۹از انقلاب‌های ۱۸۴۸ تا بهار عربی

 ۳۰طبقه متوسط و آینده دموکراسی

 

 زوال سیاسی

 

۳۱زوال سیاسی

 ۳۲دولت احزاب و دادگاه‌ها

 ۳۳کنگره و ویژه‌پرور شدنِ مجدد سیاست در آمریکا

 ۳۴وتوکرواسی در آمریکا

 ۳۵استقلال و فرمانبری

۳۶نظم و زوال سیاسی



نظرات