نظم و زوال سیاسی. 1


کتاب: نظم و زوال سیاسی
انتشارات روزنه، چاپ سوم،1397/ مترجم:رحمن قهرمانپور




فصل یک: توسعه سیاسی چیست؟



توسعه سیاسی یعنی تغییر نهادهای سیاسی، در طولانی‌مدت. (نهاد یعنی عادت. یعنی الگوی رفتاری تکرارشونده که بعد از اتمام دوران رهبران نیز به حیات خود ادامه می دهد.)

هر نظم سیاسی بر سه نهاد استوار است:


۱- دولت کارآمد و قوی
۲- حاکمیت قانون
۳- پاسخگویی (دموکراسی): انتخابات آزاد و نظارت شهروندان

توسعه سیاسی( لیبرال دموکراسی)، محصول ایجاد تعادل و توازن بین این سه نهاد است. 

- دانمارک، نمونه عالی از توسعه سیاسی است.
- چین، فقط دولتی قوی و توسعه یافته دارد. 
- سنگاپور، دو نهاد دولت و حاکمیت قانون را دارد، ولی خبری از پاسخگویی نیست. 
- روسیه دارای انتخابات دموکراتیک است ولی دولتی دارد که می تواند مخالفان را سرکوب کند و حاکمیت قانون در آن ضعیف است. 
- هاییتی و کنگو، علی‌رغم برگزاری انتخابات دموکراتیک، دولتی ورشکسته دارند و حاکمیت قانون در آنها ضعیف است.

لیبرال دموکراسیِ توسعه‌یافته، شامل سه نهاد فوق است که در آن، دو نهادِ حاکمیت قانون و پاسخگویی، با هدف نظارت بر نهاد دولت و مهار قدرت دولت به وجود آمده‌اند.

دولت قوی، که نظارت جدی بر آن وجود نداشته باشد، دیکتاتوری است.

هر چند جامعه بین‌المللی دوست دارد افغانستان، سومالی، لیبی و هاییتی را به نمونه ایده‌آلِ دانمارک تبدیل کند، اما درباره چگونگی تحقق این خواسته، ایده‌ای ندارد. بخشی از مشکل، آنست که نمی‌دانیم خودِ دانمارک چگونه این مسیر را طی کرد و لذا از مشکلات و پیچیدگی‌های توسعه سیاسی، اطلاعات چندانی نداریم.



سوال اینجاست که چگونه می‌شود از یک دولتِ ویژه‌پرور( پدرسالار، فامیل باز )، به یک دولتِ مدرن(شایسته سالار) تبدیل شد؟

در دولت ویژه‌پرور، شبکه‌ای از اقوام و دوستان نزدیک، که در ازای وفاداری سیاسی، منافع مادی دریافت می‌کنند، حاکمان را مورد حمایت قرار می‌دهند ولی در دولت مدرن، کارکنان حکومتی در خدمت مصالح عمومی بوده و قانوناً نمی‌توانند از مقام خود برای منافع شخصی بهره ببرند.

البته امروزه، پدیده‌ای به نام ویژه‌پروری جدید هم به وجود آمده، یعنی رهبران سیاسی، در کشورهای مختلف از نیجریه گرفته تا مکزیک و اندونزی، جلوه‌های ظاهری دولت‌های مدرن مثل بروکراسی نظام‌های حقوقی، انتخابات و نظایر این‌ها را اخذ می‌کنند، اما در عمل، مثلاً با فروش رأی و توزیع امتیازات میان حامیان سیاسی خود، حکومت را به خدمت منافع شخصی خود در می‌آورند.

در طول تاریخ، تبدیل‌شدن دولت‌های ویژه‌پرور به یک دولت مدرن، عوامل متعددی داشته است. یکی از این عوامل، انقلاب صنعتی بود.

انقلاب صنعتی و رشد اقتصادی ناشی از آن، باعث سرعت‌گرفتن روند توسعه در همه ابعاد گردید.

انقلاب صنعتی ابتدا در اروپا و آمریکای شمالی رخ داد و آنها را به لیبرال‌دموکراسی رساند. ولی همه دولت‌های اروپایی تجربه‌ی یکسانی را از سر نگذراندند. مثلا امروزه آلمان، یک دستگاه دولتی غیرفاسد و مدرن دارد ولی یونان و ایتالیا، با سیاست حامی‌پروری و فساد گسترده دست به گریبانند. حتی بریتانیا و آمریکا در قرن ۱۹ ، دولت های حامی‌پرور بودند و بعد، خود را اصلاح کرده و به یک بروکراسی شایسته‌سالار دست یافتند.

چرا این‌گونه بود؟

توالی رویدادها از اهمیت بالایی برخوردار است:

۱- در کشورهایی مثل آلمان، که اول دولت قوی و اقتدارگرا و سپس دموکراسی (دادن حق رای به همه) به وجود آمده بود، حکمرانی با کیفیت بالایی مشاهده می‌شود ولی برعکس، وقتی دولت‌سازی بعد از ظهور دموکراسی اتفاق افتاده، مثل آنچه در ایتالیا، یونان و آمریکا رخ داد، حامی‌پروری در آنها به شدت بالاست.

۲- کشورهای آفریقاییِ جنوب صحرا، پیش از تماس با غرب، نهادهای بومی قویِ دولتی نداشتند. بهمین علت، آنها امروزه بدترین عملکرد از نظر توسعه اقتصادی را دارند.

۳- اما در شرق آسیا شرایط کاملاً متفاوت بود. چین صاحب قدیمی‌ترین بروکراسی و دولت مدرن است. چین این میراث را به ژاپن، کره و ویتنام هم منتقل کرد. دولت قویِ سنتی، به ژاپن امکان داد که از مستعمره‌شدن توسط اروپایی‌ها بگریزد.

از طرفی، انقلاب‌ها، جنگ‌ها و اشغال چین در قرن بیستم، باعث شد دولت چین سقوط کند ولی حزب کمونیست از سال ۱۹۷۸ ، بازسازی و احیای مدرن‌ترِ این سنت را از سر گرفت. سابقه قدیمی در داشتنِ دولت مدرن، اساس موفقیت اقتصادی جوامع شرق آسیاست.

۴- آمریکای لاتین در حد‌فاصل این دو قرار دارد. عدم وجود نهادهای قدرتمند دولتی در آمریکای لاتین، باعث جایگزینی با نهادهای اقتدارگرا توسط قدرت‌های استعماری اسپانیا و پرتغال شد. که آنهم با سلسله مراتب قومی و نژادی آنجا در هم آمیخت.

ساموئل هانتینگتون، علت زوال نهادهای سیاسی را این‌گونه بیان می‌کند:

۱- نهادها با گذشت زمان، نمی‌توانند خود را با شرایط جدید تطبیق دهند.

۲- نخبگان برای حفظ موقعیت و بهره‌مند‌شدن از تلاش‌های خود، به شبکه‌های خانوادگی و رفاقتی اتکا می‌کنند و دولت را قبضه می‌کنند که این باعث کاهش مشروعیت دولت و کاهش پاسخگو‌بودن آن در قبال کل جمعیت می‌شود.

مثال های قدیمیِ فامیل‌بازیِ منجر به زوال سیاسی، مثل فروپاشی سلسله «هان» در چین، رژیم «مملوک‌ها» در مصر یا فرانسه‌ی قرن هفدهم، نباید این تصور را ایجاد کند که لیبرال دموکراسی‌های مدرن، چون ساز و کارهای پاسخگویی و خود‌اصلاحی دارند، از خطر زوال در امان هستند.

در دموکراسی‌های مدرن، در عین آنکه همه از حقوق برابر سخن می‌گویند، اما خیلی‌ها از اینکه خودشان، خانواده‌شان و دوستان‌شان از معافیت‌های ویژه، یارانه‌ها و منافع خاصی برخوردارند، خوشحالند.

تضمینی هم وجود ندارد که خوداصلاحی توسط غیرنخبگان صورت گیرد. چون نه‌تنها غیرنخبگان، سازماندهی قوی ندارند، گاهی منافع خود را هم به درستی تشخیص نمی‌دهند.

علایم زوال سیاسی در لیبرال‌دموکراسی‌ها عبارتند از:

۱- افزایش فساد
۲- تضعیف کارآمدی حکومت
۳- واکنش‌های پوپولیستیِ خشن علیه نخبگان حاکم
................................................................................

دسترسی سریع به همه‌ی فصول کتاب:

دولت

 

۱توسعه سیاسی چیست؟

 ۲ابعاد توسعه

 ۳دیوان‌سالاری

 ۴دولت‌سازی در پروس

 ۵فساد

۶زادگاه دموکراسی

 ۷ایتالیا و معادله کم‌اعتمادی

 ۸ویژه‌پروری و اصلاحات 

 ۹آمریکا حامی‌پروری را ابداع می‌کند

۱۰پایان نظام تقسیم غنائم

 ۱۱خطوط آهن، جنگل‌ها و دولت‌سازی در آمریکا

 ۱۲دولت‌سازی

 ۱۳حکومت خوب، حکومت بد

 

 نهادهای بیگانه

 

۱۴نیجریه

 ۱۵جغرافیا

۱۶نقره، طلا، شکر

 ۱۷سگ‌هایی که پارس نکردند

 ۱۸لوح سفید

 ۱۹طوفان‌هایی در آفریقا

 ۲۰حکمرانی غیرمستقیم

 ۲۱نهادها، بومی یا وارداتی

۲۲زبان مشترک

 ۲۳دولت‌های قوی آسیایی

 ۲۴نبرد بر سر قانون در چین

 ۲۵احیای دولت چینی

 ۲۶سه منطقه

 

دموکراسی

 

۲۷چرا دموکراسی گسترش یافت

 ۲۸مسیر طولانی دموکراسی

 ۲۹از انقلاب‌های ۱۸۴۸ تا بهار عربی

 ۳۰طبقه متوسط و آینده دموکراسی

 

 زوال سیاسی

 

۳۱زوال سیاسی

 ۳۲دولت احزاب و دادگاه‌ها

 ۳۳کنگره و ویژه‌پرور شدنِ مجدد سیاست در آمریکا

 ۳۴وتوکرواسی در آمریکا

 ۳۵استقلال و فرمانبری

۳۶نظم و زوال سیاسی



نظرات