کتاب: نظم و زوال سیاسی
نویسنده: فرانسیس فوکویاما
فصل ۳۲: دولتِ احزاب و دادگاهها
کیفیت حکومت آمریکا رو به
زوال است چرا که دوباره به وضعیت «دولتِ احزاب و دادگاهها» در اوایل قرن ۱۹ بازگشته است. قوه قضاییه (دادگاهها) و قوه مقننه
(کنگره)، بسیاری از کارکردهای قوه مجریه(دولت) را غصب کردهاند که باعث ناهماهنگی و ناکارآمدی کل حکومت (افزایش
سرسامآور هزینههای طرح دعوای قضایی، کاهش سرعت تصمیمگیری و اجرای ناهماهنگ قوانین)
شده است.
از طرفی، گروههای فشار، که
توانایی خود را در تاثیرگذاری مستقیم بر قانونگذاران (از طریق رشوه و تغذیهی شبکههای
حامیپرور) از دست دادهاند، امروزه با ابزارهای کاملاً قانونی جدید، جهت تصویب دستورالعملهای
متعدد و متضاد بر کنگره فشار میآورند و سبب تضعیف کیفیت اداره عمومی میشوند.
همهی اینها منجر به «بحران
نمایندگی» شده است. به طوری که مردم عادی احساس میکنند حکومتِ دموکراتیک، دیگر نمیتواند
تبلور منافع آنها باشد و تحت کنترل انبوهی از «نخبگان در سایه» است.
هر دو پدیدهی فوق، یعنی قضاییشدنِ
امورِ اداری و افزایش نفوذ گروههای فشار، اعتماد مردم به حکومت را تضعیف میکند. این
بیاعتمادی باعث میشود که همه برای حلِ مشکلات اداری، به راهحلهای قضایی پناه ببرند.
یعنی در یک سیکل معیوب، بیاعتمادی به قوه مجریه، تقاضا برای نظارتِ هرچه بیشترِ قوه
قضاییه و ابلاغ انبوهی از دستورالعملهای متضاد جدید از طرف قوه مقننه را افزایش میدهد
که خود، به ناکارآمدیِ هرچه بیشترِ قوه مجریه میانجامد. در حالی که عملاً قدرت اداری
به جای قوه مجریه، در دست دادگاهها و احزاب سیاسی است.
مشکل حکومت آمریکا، همین عدم توازن، میانِ قدرت دولت
با قدرت قوه قضاییه و مقننه است. خلاصه اینکه در مقایسه با ظرفیت حکومت آمریکا، بیش
از اندازه، قوانین و دموکراسی وجود دارد.
در بریتانیا، فرانسه و آلمان، ابتدا قانون، سپس دولت
مدرن و بعد، دموکراسی شکل گرفت. برعکس در الگوی توسعه آمریکا، ابتدا سنت عمیق و انگلیسیِ Common Law ،
سپس دموکراسی و مدتها بعد، دولت مدرن پدیدار شد. دولت در آمریکا همواره ضعیفتر از
همتایان خود در اروپا و آسیا بوده است. مهمتر آنکه فرهنگ سیاسیِ این کشور از بدو تأسیس،
مبتنی بر بیاعتمادی به قدرت اجرایی بوده است. از همین رو، کارهایی که در کشورهای دیگر
به طور معمول به بروکراسیهای اداری واگذار میشود، در آمریکا به دادگاهها و قانونگذاران
سپرده شده است.
آنچه نظام آمریکا را تا این
حد کُند میسازد، صرفاً زیادبودنِ مقررات نیست، بلکه شیوهی بشدت قضاییسازیشدهای
است که دنبال میشود. کنگره با دادنِ حقِ طرحِ دعوی به انبوهی از افراد و گروهها،
که اغلبشان هم از برخی مقررات خاص، کمی ضرر کرده بودند، عمداً شکایت از حکومت را تشویق
کرد. بعبارت دیگر، اختلافاتی که در سوئد و ژاپن با گفتگوی بیسر و صدای طرفهای ذینفع
در داخل بوروکراسی حلوفصل میشود، در نظام قضایی آمریکا با طرح شکایت رسمی، به یک
دعوا تبدیل میگردد. نتیجه، چیزی بجز عدمِ قطعیت، پیچیدگیِ رویهای، شلوغی، بیسرانجامی
و افزایش هزینهی کارها نیست. با این کار، قدرت اجرایی از بوروکراسی سلب میگردد، در
نتیجه پاسخگوییِ نظام سیاسی هم کم میشود. چرا که در آمریکا، سیاستگذاری با روندهای
مبهم و بسیار تخصصیِ آن، از طریق قُضاتی صورت میگیرد که «منتخب نبوده» و «تا آخر عُمرشان»
نمیتوان آنها را برکنار کرد.
راهحل این مشکل، حذف مقررات و تعطیلکردنِ بوروکراسی
نیست. بلکه گرفتنِ ابزار اجرایی از دست دادگاهها و بازگرداندن اعتماد عمومی به بوروکراسی
دولتی است.
️............................................................
دسترسی سریع به همهی فصول کتاب:
دولت
۷- ایتالیا و معادله کماعتمادی
۹- آمریکا حامیپروری را ابداع میکند
۱۱- خطوط آهن، جنگلها و دولتسازی در آمریکا
نهادهای بیگانه
دموکراسی
۲۹- از انقلابهای ۱۸۴۸ تا بهار عربی
۳۰- طبقه متوسط و آینده دموکراسی
زوال سیاسی
۳۳- کنگره و ویژهپرور شدنِ مجدد سیاست در آمریکا
نظرات
ارسال یک نظر