◾️خلاصهی کتاب: رواندرمانی اگزیستانسیال (Existential Psychotherapy 1980)
◾️نویسنده: اروین یالوم
◾️ نشر نی/ ۱۳۸۹/ مترجم: سپیده حبیب
◾️خلاصهکننده: مصطفی منبری
فصل ده: بیماریهای روانی ناشی از اضطراب تنهایی
۱- برقراری روابط ناسالم: رابطهای که از روی نیاز و درماندگی
باشد، ناسالم است. تنهایی باعث اضطراب شدیدی میشود و فرد به ارتباط با دیگران یا موجودی
الهی پناه میبرد. ولی هیچ رابطهای قادر به از میانبردن تنهایی نیست. هر یک از ما
در هستی تنها هستیم و فقط میتوانیم در تنهاییِ یکدیگر شریک شویم. اگر به خاطر وحشت
از تنهایی با دیگری رابطهای یکطرفه برقرار کنیم، از او به عنوان ابزاری جهت انکار
تنهایی خودمان استفاده کردهایم و او را به عنوان فردی که مثل خودمان دارای احساس،
تنها و وحشتزده است، نمیبینیم. حاصل چنین رابطهای، ناهنجاری بین فردیست. رابطهی
سالم وقتی است که افراد از هم بینیاز باشند. یعنی بدون حضور دیگری نیز تنهاییشان
را تاب بیاورند و بپذیرند.
بینیازی از کجا میآید؟ طبق
نظر «آبراهام مزلو»، انگیزهی اساسی انسان، یا به سوی کاستی است یا به سوی رشد. افرادی
که نیازهایشان(امنیت، تعلق، همانندسازی، عشق، احترام و آبرو) ارضا شده، انگیزهی رشد
و شکوفایی دارند و خودکفاترند. روابط بین فردیِ کسانی که انگیزهی رشد دارند با کسانی
که انگیزهی کاستی دارند متفاوت است. کسانی که انگیزهی رشد دارند، کمتر زیر بار منت
دیگران میروند. کمتر نیازمند تمجید و محبت دیگران هستند. کمتر خواهان شهرت و اعتبار
و پاداشند. کمتر محتاج ارضای مداوم نیازهای بینفردیاند. در واقع گاهی احساس میکنند
دیگران، وبال گردنشان هستند و خلوتگزینی دورهای را ترجیح میدهند. در نتیجه به دیگران
به عنوان منبع حمایتی نگاه نمیکنند.
از آن طرف، افراد دارای انگیزهی
کاستی، از دیدگاه سود و فایده به دیگران مینگرند. جنبههایی از دیگران که به آنها
نیاز ندارند را نادیده میگیرند یا مزاحمت یا تهدید به شمار میآورند.
عشق در روابط افرادی با انگیزهی
رشد، بر پایهی بینیازی است. آنها در رابطهی عاشقانه، مستقلترند. خودمختاری بیشتری
دارند. کمتر حسود یا تهدیدکنندهاند. کمتر نیازمندند. ابراز علاقه در آنان کمتر است
ولی همزمان، بیشتر مشتاقند به طرف مقابل خود در جهت خودشکوفایی، یاری رسانند. از پیروزیهای
طرف مقابل، بیشتر احساس غرور میکنند و پرورش دهندهاند.
۲- نیاز به توجه بیشازحد: فرد رواننژند با جستجوی عشق
از احساس تنهایی و پوچی میگریزد. وقتی او را برای رابطه انتخاب میکنند و برایش ارزش
قائل میشوند، احساس موجودیت میکند. احساس میکند «من هستم». ولی این رابطه محکوم به شکست است. چون طرف مقابل
از اثبات هستی او فرسوده میشود. بعلاوه طرف مقابل، حس میکند او را دوست ندارند بلکه
از او به عنوان ابزاری برای تصدیق هستیشان استفاده میکنند. فرد رواننژند تصور میکند
مشکل این است که کسی دوستش ندارد در حالیکه در واقع این خود اوست که قادر به دوست داشتن
دیگری نیست.
۳- وقتکشی: فرد رواننژند به هر قیمتی از اضطراب تنهایی
میپرهیزد. تنهاییاش را با دیگران پُر میکند. با جنب و جوش و مشغولیت، وقتکشی میکند.
در جستجوی روابط جنسی متعدد است. خود را با خاطرات خوش گذشته آرام میکند یا به خیالپردازی
برای آینده میپردازد. فرد سالم با خودش خلوت میکند و به جای کشتن زمان، آن را تجربه
میکند. مثلاً با مراقبهکردن.
۴- همرنگ جماعتشدن: آمیختگی با یک فرد، یک گروه یا آرمان،
ما را از وحشت تنهایی نجات میدهد. ولی در این میان، «من» گم میشود و در نهایت، احساس
گناه اگزیستانسیال ناشی از زندگی که نکردهایم، گریبانمان را میگیرد. چارهی کار،
پرسیدن این سوالات است: من چه میخواهم؟ من چه احساسی دارم؟ هدفم در زندگی چیست؟ در
درون خود چه دارم که به بیان و عمل درآورم؟
.....................................................................
مرور سریع:
1- پیشنوشت و تعریف رواندرمانی اگزیستانسیال
۴- بیماریهای روانی ناشی از اضطراب مرگ
۶- چرا آزادی باعث اضطراب میشود؟
۷- بیماریهای روانی ناشی از اضطراب آزادی
۱۰- بیماریهای روانی ناشی از اضطراب تنهایی
نظرات
ارسال یک نظر