◾️خلاصهی کتاب: رواندرمانی اگزیستانسیال (Existential Psychotherapy 1980)
◾️نویسنده: اروین یالوم
◾️ نشر نی/ ۱۳۸۹/ مترجم: سپیده حبیب
◾️خلاصهکننده: مصطفی منبری
فصل یک: روان درمانی اگزیستانسیال چیست؟
پیشنوشت: خارج از کتاب و خلاصهای از سخنرانی دکتر مسعود عارفنظری، که بنظرم برای درک کلی موضوع کتاب مفید است:
وجودگرایی(اگزیستانسیالیسم)
در برابر ماهیتگرایی(اسنشیالیسم) قرار میگیرد.
ماهیتگرایی یعنی ماهیت، مقدم
بر وجود است. مثلاً ایدهی یک خودکار آبی، ابتدا در ذهن یک طراح نقش میبندد و سپس
در کارخانهای، دقیقاً خودکار آبی مورد نظرِ طراح تولید میشود. اگر محصول کارخانه،
خودکار با یک رنگ دیگر باشد، تولید، شکست خورده است. به عقیدهی ماهیتگراها، ماهیت
انسان نیز ابتدا در ذهن یک خالق شکل گرفته و خالق میدانسته که دقیقاً چه چیزی، با
چه نیتی و به چه ماهیتی میخواهد بسازد و بعد، انسان را بوجود آورده است.
وجودگرایی یعنی وجود، مقدم
بر ماهیت است. ما ابتدا به وجود آمدهایم، بدون هیچ ماهیت اولیهای و بعد، این خود
ما هستیم که باید به وجودمان شکل و ماهیت بدهیم و معنایی برای بوجودآمدن خودمان خلق
کنیم.
ما از هیچجا(ناکجا) آمدهایم
و به هیچجا(ناکجا) میرویم و در این بین، فرصتی کوتاه برای زندگی داریم.
از دیدگاه
اگزیستانسیالیستها، انسان همیشه از چهار دلواپسی اصلی در رنج است. دلواپسیهای اگزیستانسیال( مرگ، آزادی،
تنهایی و پوچی) باعث اضطراب شدیدی در ما میشوند و تنها راه غلبه بر آن، ساختن یک
«زندگی اصیل» در قالب انتخابهای آگاهانه، مسوولیتپذیری و سعی برای لذتبردن از زندگی
است.
ولی مردم به این راحتی به
«زندگی اصیل» نمیرسند. آنها اضطراب اگزیستانسیال را که نشانهی سلامت روان است، به
روانرنجوری اگزیستانسیال تبدیل میکنند. آنها به جای فکرکردن به مرگ، تنهایی یا معنای
زندگی، به چیزهایی مثل مراقبت افراطی از فرزندان، انجام دقیق و وسواسگونهی آداب و
رسوم یا به الزام در رسیدن به موفقیت شغلی فکر میکنند تا دلواپسیهای اصلی را فراموش
کنند.
رواندرمانی اگزیستانسیال،
تلاش میکند فرد را با دلواپسیهای اصلیاش( مرگ، آزادی، تنهایی و پوچی) مواجه کند.
پاداش این مواجهه، رسیدن به آرامش، شادی و رشد فردی است. وظیفهی درمانگر اگزیستانسیال،
بسترسازی برای فرد است تا با زوایای اضطرابآور وجودیاش آشنا شود. ببیند ارتباطش با
مرگ و تنهایی خودش چگونه است و چقدر مرگ خود را پذیرفته است؟ چه معنایی برای خودش ساخته
تا با آن، زندگیاش را ادامه دهد؟ و از خود بپرسد تا چه حدی دارد زندگی را بر طبق میل
خودش پیش میبرد؟
دیدگاه اگزیستانسیال باور
دارد که همه چیز در زندگی، بر اساس شانس و
تصادف است. هیچ معنایی در زندگی وجود ندارد و بر عهدهی خود ماست که با تصمیمها و
انتخابهایی آگاهانه و مسوولانه، به زندگیمان معنا بدهیم.
معنای زندگی، با انتخابهای
ما شکل میگیرد. هرکس چیزی پیدا میکند تا رنج زندگی را تحمل کند. «معنای اصیل» آن
است که هر فرد آن را برای خویش خلق کند. مثلاً این معنا که من با تربیت فرزندان خوب
باقیاتالصالحات از خودم باقی میگذارم، باد
هواست! چون ممکن است محقق نشود.
این خودت هستی که باید معنای
خودت را جستجو کنی و بسازی و اگر معنایی که خلق کردهای برای تو جواب میدهد، به کسی
مربوط نیست که آن را چگونه تفسیر کند. معنایی هم که پیدا میکنی، ابدی نیست. در معرض
تغییر و تحول و نابودی و جایگزینی است. «اروینیالوم» برای کسی که معنای زندگیاش را در آفرینندگی و خلاقیت یافته
است، اعتبار بیشتری قائل شده است. معنای زندگی در خلقِ راهی جدید است. یعنی از رفتن
به راههای قبلی بپرهیزیم و راه منحصربهفرد خودمان را بسازیم.
اگر با ساختارشکنی و حذفواضافهی
جزئیات راههای قبلی، به ساختن راهی جدید، مبتنی بر خلاقیت، بینش و تجربیات خود بپردازی،
یعنی «معنای اصیل» زندگیِ خودت را خلق کردهای. یعنی چرای زندگیات را یافتهای، پس
با هر چگونگی خواهی ساخت.
برای شادزیستن، چارهای به
جز یافتن معنای زندگیت نداری. چون پیروی از معنای زندگی دیگران و دنبالهروی آداب و
رسوم قبلی، ما را به ملال و استهلاک روانی میکشاند. راهها بینهایتاند و ما فرصت
این را نداریم که همهی راهها را امتحان کنیم. پس چارهای نداریم جز اینکه به صورت
شهودی، پا در راهی بگذاریم و امیدوار باشیم که برای ما بهترین راه باشد.
یک الگوی رواندرمانی منطقی،
منسجم، شهودی و پویاست که از طریق روبروکردن بیمار روانرنجور با چهار منبع اصلی اضطراب
یعنی مرگ، آزادی، تنهایی و پوچی، او را به سمت انتخاب یک «زندگی اصیل» راهنمایی میکند.
در این الگوی درمانی، گذشته و خاطرات فرد اهمیت کمی دارند و مهمترین زمان در درمان
اگزیستانسیال، زمان حال است.
این چهار دلواپسی، باعث ایجاد
اضطراب در همهی انسانها و پناهبردنشان به مکانیسمهای دفاعی روانی میشود. اگر
چه مکانیسمهای دفاعی، از اضطراب فرد میکاهند و احساس امنیت به او میدهند، ولی وقتی
افراطی باشند، به بیماریهای روانی منجر میشوند و جلوی رشد و تجربهی فرد را میگیرند.
از دیدگاه اگزیستانسیال، انسان
روانرنجور وقتی به دلواپسیهایش آگاه شده و میبیند که واقعیتها با انتظارات او همخوانی
ندارند، دچار اضطراب و ترس میشود:
1- انسان از اجتنابناپذیریِ مرگ و اینکه او نیز قطعاً خواهد مُرد، آگاه میشود، درحالیکه آرزو دارد
زندگیاش همچنان ادامه داشته باشد. پس به اضطراب مرگ دچار میشود.
2- انسان از آزادیِ محضِ خویش و
بیپایگی، بیساختاری و عدم توازنِ همهچیز در دنیا آگاه میشود و میفهمد که
مسوولیت همهی امور زندگی به گردن خودش افتاده است، درحالیکه انتظار دارد در دنیایی
ساختاریافته و دارای نقشهی راه زندگی کند و جای پای محکم و ایمنی در زندگی داشته باشد.
این همه آزادی، باعث اضطراب شدیدی در او میشود.
3- انسان از تنهایی مطلقاش در همهی مراحل زندگی، چه در ارتباط با
درون خویش و چه در ارتباط با دیگران یا کل هستی، آگاه میشود، درحالیکه آرزوی او برقراری
ارتباط، محافظتشدن و بخشی از یک کلبودن است، پس به اضطراب تنهایی مبتلا میشود.
4- انسان از پوچی و بیمعنایی زندگی آگاه میشود، در حالیکه انتظار
دارد تحمل این همه رنج در زندگی، هدف و معنایی داشته باشد. پس دچار اضطراب پوچی میشود.
رواندرمانی اگزیستانسیال،
فقط یک الگو است. برای بعضی بیماران سودمند است، نه برای همه. برتری خاصی بر الگوهای
دیگرِ رواندرمانی ندارد و قادر نیست همهی رفتارها را توضیح دهد. انسان پیچیدهتر
از آن است که چنین اجازهای را به یک الگو بدهد. الگوها را ما خودمان درست میکنیم
تا کمی در برابر درد بیثباتی و عدم قطعیت هستی، دوام آوریم.
.....................................................................
مرور
سریع:
1- پیشنوشت و تعریف رواندرمانی اگزیستانسیال
۴- بیماریهای روانی ناشی از اضطراب مرگ
۶- چرا آزادی باعث اضطراب میشود؟
۷- بیماریهای روانی ناشی از اضطراب آزادی
۱۰- بیماریهای روانی ناشی از اضطراب تنهایی
نظرات
ارسال یک نظر