◾️خلاصهی کتاب: رواندرمانی اگزیستانسیال (Existential Psychotherapy 1980)
◾️نویسنده: اروین یالوم
◾️ نشر نی/ ۱۳۸۹/ مترجم: سپیده حبیب
◾️خلاصهکننده: مصطفی منبری
فصل هشت: درمان گریز از آزادی
قدم اول: آگاهی از مسوولیت
یعنی سوقدادن بیمار از مسولیتگریزی
به سمت مسولیتپذیری.
آگاهی از مسئولیت یعنی آگاهی
از اینکه خودم، سرنوشت، گرفتاریهای زندگی، احساسات و رنجهایم را پدید آوردهام. اگر
چنین مسئولیتی را نپذیرم و دیگران را به خاطر ناراحتیهایم سرزنش کنم، درمان حقیقی
امکانپذیر نمیشود.
درمانگر باید مدام در این
چارچوب کار کند که گرفتاریهای بیمار، آفریدهی خود اوست. این بختواقبال، سرنوشت یا
ژنهای بد نیست که باعث میشود فرد تنها، گوشه گیر، مورد سوءاستفادهی مزمن یا بیخواب
شود.
یعنی هرگاه بیمار از وضعیتش نالید،
درمانگر نقش بیمار را در به وجودآوردن این وضعیت، مورد بررسی قرار میدهد.
درمانگر برای درمان موثر باید به
اختیار باور داشته باشد، نه به جبر. در غیر اینصورت در رابطه با بیمار، سردرگم خواهد
شد. مثلاً ممکن است درمانگرِ یک زن مطلقهی افسرده که از یافتن همسر، ناامید است، در
کوشش برای کمک به بیمار در جهت مسئولیتپذیری، مردد شود. مقاومت بیمار عواطف پذیرندهای
را در درمانگر ایجاد میکند و درمانگر اگر جبرگرا باشد، شروع میکند به این فکر که:
بیمار، زن جذابی است و جامعه نسبت به یک زن ۴۸ سالهی مجرد، خشن است و در این شهر، مرد مجرد جذاب، کم پیدا میشود و شغل
بیمار، فرصت زیادی برای ملاقات با مردم برایش فراهم نمیکند. شاید حق با اوست. اگر
مرد زندگیاش را پیدا میکرد، ۹۰ درصد مشکلاتش حل میشد. علت افسردگی او
سرنوشتش است!
خیلی زود، کار درمانگر به
آنجا میرسد که تدابیری برای ملاقات با مردان پیشنهاد کند: کلوپ مجردها، وعدههای اینترنتی،
پدران مجرد... ( انگار بیمار نمیتوانست چنین برنامهریزیهایی برای خودش بکند!)
غافل از اینکه بیمار با صمیمیت
مشکل دارد و نمیخواهد مسئولیت مشکلاتش را برعهده بگیرد. چنین بیماری برای برهمزدن
یک رابطه، راههای فراوانی دارد.
نمیتوان نقش محیط، ژنتیک یا شانس
را در زندگی فرد انکار کرد. معلولیت جسمانی، تحصیلات پایین، سلامتی ناکافی و... ممکن
است ما را از یافتن یک شغل یا جفت باز دارد. ولی این بدان معنا نیست که ما مسئولیت(یا
انتخابی) در برابر این موقعیتها نداریم. ما هنوز در برابر آنچه با کاستیهایمان میکنیم،
مسئولیم. در برابر منشمان نسبت به این کاستیها مسئولیم. در برابر غم، خشم و افسردگی
که در جهت تقویت آن بدشانسیِ اولیه عمل میکند تا ما را شکست دهد، مسئولیم.
ما میتوانیم به جای آه و
افسوس، با تفسیر دوبارهی چیزهایی که قادر به تغییرشان نیستیم، راهی برای ساختن یک
زندگی پرمعنا برای خودمان بیابیم.
مسئولیت و احساس گناه اگزیستانسیال:
از دیدگاه اگزیستانسیال، انسانها
به دلیل زندگی که نکردهاند و در واقع « تمام کارهایی که نکردهاند" در خود احساس
گناه میکنند.
وقتی تفاوت میان آنچه هست
و آنچه باید باشد را درک کنیم، احساس گناه به صورت یک هیجان مثبتِ سازنده در ما پدید
میآید و نشانهی سلامت روان است. همانطور که اضطراب اگزیستانسیال نیز نشانهی سلامت
روان است.
هر انسانی دارای مجموعهای
از ظرفیتهای بالقوهی ذاتی است که آگاهی اولیهای به آنها دارد. کسی که در زیستنِ
کاملِ زندگیاش قصور کند، احساس گناه میکند.
در شرایط مطلوب، کودک به صورت
خودبهخود، استعدادهای درونیاش را پرورش میدهد و به خودشکوفایی میرسد. ناهنجاری
روانی زمانی اتفاق میافتد که شرایط نامطلوب، کودک را از پیشرفت به سوی شکوفایی استعدادهای
خویش باز میدارد.
فرد چگونه میتواند استعدادش
را پیدا کند؟ چطور متوجه شود که راهش را گم کرده است؟ جواب: از طریق احساس گناه! از
طریق اضطراب! از طریق ندای وجدان. احساس گناه اگزیستانسیال، نیرویی مثبت و سازنده است
و راهنمایی است که انسان را به سوی خویش فرا میخواند. از خودتان بپرسید چه می خواهید؟
هر انسانی در کانون هستی خویش، خود را میشناسد. احساس پشیمانی برای زندگی که به هدررفته،
نقطهی شروع خوبی برای خودشناسی است.
قدم دوم: عمل به مسوولیت
هدف روان درمانی، تغییر در
عمل است. اندیشیدن، تصمیمگیری، بینش، خودشکوفایی و آرامش، عمل محسوب نمیشوند. مگر
اینکه اراده(will)
که عامل حرکت است، آنها را به عمل تبدیل کند. درمانگر باید اراده را تحت تأثیر قرار
دهد وگرنه تلاشهایش در حد پند و اندرز باقی خواهند ماند. درمانگر میتواند تقویت ارادهی
بیمار را از پذرفتنِ تصمیم بیمار به ادامهدادن یا ختم جلسات رواندرمانی شروع کند.
اگر بیمار احساس کند که بر اوضاع مسلط شده، ارادهی خفتهاش بیدار میشود.
کسی نمیتواند دنیای دیگری
را برایش تغییر دهد. اگر کسی میخواهد تغییر کند، باید فعالانه متحول شود. تغییر بدون
تلاش ممکن نیست. بیمار باید به محل درمان بیاید، پول بپردازد و بار مسئولیت را بر دوش
بکشد.
ولی اگر بیمار برای قوی نشاندادن
خودش یا از ترس طردشدن توسط دیگران، هیچ نظر، میل و اشتیاقی از خود نداشته باشد یا
قادر به بیان احساساتش نباشد بلکه دنبالهرو خواستههای دیگران باشد، نمیتواند تصمیمگیری
کند. پس عملی هم در کار نخواهد بود. درمانگر باید بیمار را تشویق به بیان احساساتش
کند. باید با پشتکار، بارها و بارها از بیمار بپرسد: چه احساسی داری؟ چه میخواهی؟
کسی که احساس میکند، توانایی آرزوکردن پیدا میکند و چرخهی تبدیل احساس به عمل به
راه میافتد: احساس، آرزو، تصمیمگیری(انتخاب)، عمل مسوولانه و
متعهدانه.
چرا تصمیمگیری دشوار است؟
۱- چون هر انتخابی، تو را از سایر انتخابها محروم میکند.
تصمیمگیری، دردناک و اضطرابآور است. چون نشانگر محدودیت امکانهاست.
۲- چون تو را از این حقیقت آگاه میکند که در تصمیمگیری
تنها هستی و هیچ مرجع خارجی در کار نیست. زیر پایت خالی است و فقط تویی که با تصمیمات،
معنای دل بخواهی به دنیا میبخشی و مسئولیت میپذیری.
۳- برای فردی که ارادهاش در کودکی توسط والدین، سرکوب
شده و احساس میکند حق تصمیمگیری ندارد، احساس گناه و ترس از جدایی موقع تصمیمگیریهای
مهم زندگی، بسیار عذابآور میشود.
۴- احساس
گناه اگزیستانسیال که ناشی از پشیمانی بخاطر آگاهی از زندگی نازیسته و امکانهای بالفعلنشدهی
درونی است، تصمیمگیری را دشوار میکند. چون اتخاذ تصمیمی مهم برای تغییر، باعث میشود
فرد به زندگیاش که تباه کرده بیاندیشد و اینکه می توانست مدتها پیش تغییر کند.
بیماران با چه روش هایی از
تصمیمگیری اجتناب میکنند؟
۱- معاوضه: مثل زنی که از ترس تنهایی، نمیتواند تصمیم
به طلاق بگیرد ولی بمحض یافتن یک دوست پسر، بلافاصله موفق به طلاق میشود!
۲- کاستن از ارزش آنچه انتخاب نکرده بود: مثل بیماری که
میخواست در ازدواجی که به شدت از آن ناراضی است باقی بماند، چون گزینهی جایگزین،
پیوستن به خیل مجردهایی بود که جمعیتی بدبخت، مطرود و غیرقابل معاشرتاند.
۳- سپردن اختیار تصمیمگیری به دیگری: مثل بیماری که با
چرب زبانی یا اغراق در ناتوانیاش، درمانگر را ترغیب میکند که به جای او تصمیم بگیرد.
یا فردی که نمیتواند تصمیم به قطع یک رابطه بگیرد و با سردمزاجی و بیتفاوتی، دیگری
را به اتخاذ تصمیم وادار میکند.
۴- فالگیری
و یا پناهبردن به قوانین عرفی
درمانگر اگزیستانسیال، کمتر
بر گذشته و بیشتر بر آیندهی تصمیمگیری و اهداف متمرکز میشود. از نظر او احساس گناه
نه به خاطر انتخابهای نادرست بلکه به خاطر امتناع از انتخابهای جدید است. تا زمانی
که فرد، هماکنون با خود همانگونه رفتار کند که در گذشته رفتار میکرد، نمیتواند
خود را به خاطر گذشته ببخشد. البته مشکل گذشته هم این است که به وسیله اکنون بازسازی
میشود .فرد تنها کسر کوچکی از تجربیات گذشتهاش را به خاطر میآورد و این امکان وجود
دارد که به شکل انتخابی به یاد آورد و گذشتهای از خود بسازد که با دیدگاه فعلی از
خودش همخوانی دارد.
.....................................................................
مرور سریع:
1- پیشنوشت و تعریف رواندرمانی اگزیستانسیال
۴- بیماریهای روانی ناشی از اضطراب مرگ
۶- چرا آزادی باعث اضطراب میشود؟
۷- بیماریهای روانی ناشی از اضطراب آزادی
۱۰- بیماریهای روانی ناشی از اضطراب تنهایی
نظرات
ارسال یک نظر