فصل ۲۱: نهادها، بومی یا وارداتی
دانمارک در چند ماه یا چند
سال دانمارک نشد. این کشور و دیگر کشورهای توسعهیافته به تدریج و طی چند قرن، نهادهای
مدرن را توسعه دادند.
اگر قدرتهای خارجی بخواهند
مدلِ نهادهای خوبِ خود را در کشوری دیگر پیاده کنند، احتمالاً بجز «تقلید ظاهریِ» نهادهای
غربی، بدون اخذ جوهره آنها، به نتیجه بهتری دست نخواهند یافت. تجربه ناموفق دولتسازی
توسط آمریکا در عراق و افغانستان، شاهد بر این مدعاست.
نهادهای موفق باید بتوانند
خود را با سنتها و عرف محلی وفق دهند. مجموعه قوانین حقوقی که به صورت یک بستهی کامل
از خارج وارد میشود، به دلیل ناهمخوانی با ارزشهای محلی، اغلب مورد پذیرش قرار نخواهند
گرفت.
نهادها معمولا نقش مکمل همدیگر
را دارند. شما نمیتوانید در کشوری که بازار فولاد ندارد، مدیر قابل و کارآمد ندارد،
زیرساختهای لازم برای انتقال محصول به بازار ندارد و نظامی قضایی برای حفظ حقوق سرمایهگذاران
کارخانه را ندارد، کارخانه فولاد بسازید.
پس جامعه بینالملل، باید
بلندپروازیهای خود را بسیار کم کند و به جای ساختن دانمارکی دیگر، دنبال یک «حکومت
به اندازه کافی خوب»(Good enough) و تحقق اهدافی واقعبینانه، نظیر ساختن «اندونزی» یا
«بوتسوانا» باشد.
- چرا بجای واردکردن کل مجموعه قوانین از
آمریکا یا اروپا، نباید در برخی شرایط، قوانین عرفی را ملاک قرار داد؟
- چرا بجای تاکید بر پاک و سالمبودنِ کل
خدمات کشوری از نظر فساد، نباید چشم خود را بر فسادهای کوچک مقامات دونپایه ببندیم
و فقط با فسادهای بزرگ برخورد کنیم؟
- چرا بجای تشویق مردم به رأیدادن بنفع احزابِ
دارای برنامه، که واقعیتی بر روی زمین ندارد، نباید واقعیتِ حامیپروری را بپذیریم
و بدنبال ائتلافهای رانتجویی باشیم که میتوانند میزانی از ثبات و رشد اقتصادی را
ایجاد کنند؟
مثلاً پس از نابودی اولیه
طالبان در پاییز ۲۰۰۱ ، میشد مسیر بسیار متفاوتی برای سیاست
آمریکا در افغانستان تصور کرد. آمریکا میتوانست بجای اصرار بر استقرار یک دولت متمرکز
دموکراتیک، بدنبال خلق ائتلافی از رهبران، جنگسالاران و دیگر افراد صاحب نفوذ برود.
ائتلافی که برای حفظ صلح و سرکوب القاعده و دیگر گروههای تروریستی توافق داشته باشند.
آمریکا به جای تلاش برای ایجاد
دموکراسی در عراق، میتوانست ارتش صدام را دستنخورده نگه دارد و آن را تحت هدایت ژنرالی
غیروابسته به رژیم گذشته قرار دهد.
در دوران استعمار، حکمرانیِ
غیرمستقیمِ بریتانیا در آفریقا، نمونه اولیه ایجاد «حکومت به اندازه کافی خوب» بود.
آنها پذیرفتند که منابع و نیروی انسانی لازم جهت حکومتکردن بر مستعمرات آفریقایی،
به شیوه حکومتکردن بر «هنگکنگ» و «سنگاپور» را ندارند و از همین رو کوشیدند تاحد
امکان، از سنتها و واقعیتهای موجود محلی بهره بگیرند. فرانسویها نیز به رقم حکمرانی
مستقیم، در نهایت به نقطهای رسیدند که بریتانیاییها رسیده بودند.
مشکلی که در احقاق حقوق بومیان
از سوی خارجیها وجود دارد، آنست که آنها به سختی میتوانند درباره منافع واقعی مردم
بومی دست به داوری بزنند. مثلاً بانک جهانی، آژانس توسعه بینالمللی آمریکا و دیگر
آژانسهای خیریه، بانی برخی پروژههای توسعهی «جماعتمحور» (Community driven) شدهاند.
پروژههایی که اولینشان در دهه ۱۹۹۰ در «اندونزی» آغاز شد. با این شعار که مردم
بومی، بهتر از اهالی واشنگتن یا لندن، نیازهای خود را تشخیص میدهند و خود باید پیشبرندهی
پروژههای توسعهای خویش باشند. اما مشکل توسعهی «جماعتمحور»، عدم شناخت نظرات واقعی
جماعتهای بومی است. به سختی میتوان فهمید که سخنگوی یک روستا، تا چه حد از منافع جمعی
و عمومی حمایت میکند، و تا چه حد، یک فرد قدرتمند محلی است که صرفاً میخواهد توالت
در نزدیکی خانهاش ساخته شود!
بنابراین باید نسبت به خارجیهایی
که «نهاد» هدیه میکنند، محتاط باشیم. آنها به ندرت اطلاعات کافیِ محلی درباره نحوه
ایجاد یک دولت پایدار و باثبات دارند. معنای این حرفها این نیست که مدلهای توسعه
غربی کارآمدی ندارند یا قابل تسری به سایر مناطق جهان نیستند. اما هر جامعه باید توسعه
را با شرایط خودش مطابقت دهد و بر اساس سنتهای بومی خویش، این امر را پیش ببرد.
................................................................
دسترسی سریع به همهی فصول کتاب:
دولت
۷- ایتالیا و معادله کماعتمادی
۹- آمریکا حامیپروری را ابداع میکند
۱۱- خطوط آهن، جنگلها و دولتسازی در آمریکا
نهادهای بیگانه
دموکراسی
۲۹- از انقلابهای ۱۸۴۸ تا بهار عربی
۳۰- طبقه متوسط و آینده دموکراسی
زوال سیاسی
۳۳- کنگره و ویژهپرور شدنِ مجدد سیاست در آمریکا
نظرات
ارسال یک نظر