نظم و زوال سیاسی 10


کتاب: نظم و زوال سیاسی
نویسنده: فرانسیس فوکویاما

فصل۱۰: پایان نظام تقسیم غنائم




۴۰ سال طول کشید (۱۸۸۰ الی ۱۹۲۰) تا نظام حامی‌پروری در سیستم استخدام‌های کشوری آمریکا بتدریج برچیده شود و مقدمات تشکیل یک دولت مدرن بر اساس شایسته‌سالاری و بروکراسی حرفه‌ای پدید آید.

هر چند از سال ۱۹۷۰ به این طرف، کیفیت اداره عمومی در آمریکا، یعنی کیفیت دولت، همواره سیر نزولی داشته که علت عمده آن هم، توانایی اتحادیه‌ها برای محدودکردنِ اهمیت شایسته‌سالاری در استخدام و ارتقاء شغلی است. نتیجه این وضعیت، چیزی جز زوال سیاسی برای آمریکا نخواهد بود.

در اوایل دهه ۱۸۸۰ ، حکومت آمریکا کوچک و رؤسای جمهور، ضعیف بودند و قدرت واقعی در دست احزابِ کنگره و دادگاه‌ها بود. این نوع حکومت، مناسبِ جامعه کشاورزیِ اوایل قرن ۱۹ ایالات متحده بود ولی اواخر قرن ۱۹ ، مقارن با انقلاب در تکنولوژیِ حمل و نقل و ارتباطات، راه‌آهن و تلگراف، کل کشور را به هم وصل کرد و اندازه‌ی بازارها را افزایش داد که به رشد اقتصادی شگفت‌انگیزی منجر شد. طبقه متوسط و نهادهای آموزشی ظهور یافتند و نسلی از دانشگاهیانِ نخبه، سر برآوردند که تقاضا برای اصلاحات سیاسی در دولت را به اوج رساندند.



کلید خوردن اصلاحات خدمات عمومی در آمریکا دو دلیل داشت:

۱- توسعه اقتصادی، که منجر به تولد طبقه متوسط شد.

۲- تلاش روشنفکران، که با آگاه‌سازی مردم، آرا و افکار‌شان را تغییر دادند تا مشروعیت نظامِ گذشته را به چالش بکشند.



طرفداران اصلاحات عبارت بودند از صاحبان کسب و کار، متخصصان طبقه متوسط و اصلاح‌طلبان اجتماعی شهری.

انگیزه‌ی این گروه‌ها از پیوستن به اصلاحات، علاوه بر منافع شخصی، یک بُعد اخلاقی هم داشت. مردم خواهان به رسمیت شناخته‌شدن بودند. آنها می‌خواستند شأن و کرامت انسانی خود را بازیابند. آنها از سیاستمدارانِ کم‌سوادی که قدرت سیاسی را در انحصار داشتند، شدیداً متنفر بودند. طبقه سیاسی حاکم، احترام چندانی برای دانش فنی و سواد آنها قائل نبود. این بود که روشنفکران توانستند مجموعه‌ای از تشکل‌ها را در جامعه مدنی سازماندهی کنند.

همانگونه که در جنبش‌های اصلاحی متداول است، در نهایت «یک اتفاق»، تعادل سیستم را به هم زد. رئیس‌جمهور «گارفیلد» (۱۸۸۱) ترور شد و خشم عمومی ناشی از ترور وی، به جنبشی عمومی برای ازبین‌بردن نظام تقسیم مَناسب بین اعضای حزب حاکم تبدیل شد که در نهایت، به تصویب قانون «پِندِلتون» (1883) انجامید.

قانون «پِندِلتون» در آمریکا در سال ۱۸۸۳ به تصویب رسید. این قانون، الهام گرفته از اصلاحات «نورث‌کوت-ترویلیان» (اصلاحات خدمات عمومی بریتانیا) بود که حدود ۱۰ سال قبل در بریتانیا اجرا شده بود. این قانون، پُست‌های اداری را بر اساس شایسته‌سالاری تقسیم‌بندی می‌کرد و سهم ویژه احزاب و کنگره را لغو می‌نمود.

هدف از اصلاحات اداری در بریتانیا آن بود که فارغ‌التحصیلانِ نخبه‌ی دانشگاه آکسفورد و کمبریج را وارد خدمات کشوری سازد. اما در آمریکا، هدف این نبود که فارغ‌التحصیلان هاروارد و ییل، کارمند حکومت آمریکا شوند، بلکه قرار بود افراد واجد صلاحیت با تحصیلات معمولی به استخدام درآیند.


اصلاحات در امریکا خیلی کُند پیش رفت و تا ۲۰ سال پس از تصویب لایحه «پندلتون» ، حامی‌پروری برچیده نشد. تا اینکه در اوایل قرن بیستم، ریاست جمهوریِ «تئودور روزولت» (۱۹۰۱)، جان تازه‌ای به اجرای آن بخشید. او فردی فوق‌العاده باانگیزه و پرانرژی بود و مانند «همیلتون» معتقد بود، قوه مجریه فقط مجری تصمیمات دو حزب در کنگره نیست و باید اقتدار مستقل خود را اعمال کند. او از تمام قدرت خود برای تقویت شایسته‌سالاری در حکومت بهره برد. ولی پس از «روزولت»، نظام ویژه‌پروری دوباره به رشد و نمو خود ادامه داد و بارِ دیگر، انتصاب کارمندان وفادار به روسای جمهور، جای شایسته‌سالاری را گرفت تا اینکه قانون استخدام کشوری کاملاً بازنویسی و این روند دوباره اصلاح گردید.



چرا نظام حامی‌پروری در آمریکا به وجود آمد؟

چون آمریکا زودتر از اغلب کشورهای اروپایی، دموکراتیک شد و پیش از آنکه به همگان حقِ رأی بدهد، یک دولت مستقل و قوی ایجاد نکرد.



چرا اصلاحات در آمریکا کُند پیش رفت؟

چون بر خلاف نظام «وست‌مینستر» بریتانیا که به حزب اکثریت در پارلمان، این امکان را می‌دهد که «به سرعت» تصمیم بگیرد، سیستم تصمیم‌گیری در آمریکا بسیار پیچیده و طولانی است. در آمریکا، قدرت بین رئیس‌جمهور و کنگره تقسیم شده است. کنگره، خود از دو مجلسِ نمایندگان و سنا تشکیل شده و حتی اگر تصمیمی اصلاحی هم گرفته شود، به دلیل نظام فدرالی، اصلاحات ممکن است در کل کشور اعمال نشود و برخی ایالت‌ها دیرتر به اصلاحات تن دهند.

بعلاوه اینکه در آمریکا نیز مثل بریتانیا، فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها، رهبران اصلاحات شدند ولی آنها فقط در شمال‌شرق کشور، دستِ بالا را داشتند و مجبور بودند در آن کشور متنوع و بزرگ، بدنبال یافتن متحدان خارج از طبقه اجتماعی خود باشند.



تجربه آمریکا، درس‌های مهمی برای کشورهای در حال توسعه دارد:

۱- اصلاحات یک فرآیند به شدت سیاسی است، نه فنی و تخصصی.

همیشه باید این نکته را در نظر داشت که هم مسئولینِ صاحب قدرت و هم حامیان آنها که صاحب شغل و مزایا شده‌اند، به خوبی می‌دانند که سیستم فعلی، کارآمد نیست. ولی نفع آنها در ادامه ی همین سیستم فاسد است.

۲- گروه‌های اصلاح‌طلب، نباید منافع زیادی در حفظ نظام اداری موجود داشته باشند. 

این گروه‌ها معمولاً محصول رشد اقتصادی و تغییرات اجتماعی‌اند. مثل صاحبان مشاغل جدید، متخصصان طبقه متوسط و فعالان جامعه مدنی. مشکل اینجاست که سیاستمداران حامی‌پرور نیز می کوشند این گروه‌ها را به خدمت بگیرند.

۳- تغییر ایده‌ها و افکار عمومی توسط روشنفکران و جاانداختن مبانی اخلاقی برای مفهوم شایسته‌سالاری بین طبقه متوسط، نقش مهمی در پیشبرد اصلاحات دارد.

۴- اصلاحات، زمان زیادی می‌برد. چون قرار است با گروه‌های ذینفع قدرتمندی مقابله کند.

۵- اصلاحات نیازمند یک رهبر قدرتمند است.

.............................................................

دسترسی سریع به همه‌ی فصول کتاب:

دولت

 

۱توسعه سیاسی چیست؟

 ۲ابعاد توسعه

 ۳دیوان‌سالاری

 ۴دولت‌سازی در پروس

 ۵فساد

۶زادگاه دموکراسی

 ۷ایتالیا و معادله کم‌اعتمادی

 ۸ویژه‌پروری و اصلاحات 

 ۹آمریکا حامی‌پروری را ابداع می‌کند

۱۰پایان نظام تقسیم غنائم

 ۱۱خطوط آهن، جنگل‌ها و دولت‌سازی در آمریکا

 ۱۲دولت‌سازی

 ۱۳حکومت خوب، حکومت بد

 

 نهادهای بیگانه

 

۱۴نیجریه

 ۱۵جغرافیا

۱۶نقره، طلا، شکر

 ۱۷سگ‌هایی که پارس نکردند

 ۱۸لوح سفید

 ۱۹طوفان‌هایی در آفریقا

 ۲۰حکمرانی غیرمستقیم

 ۲۱نهادها، بومی یا وارداتی

۲۲زبان مشترک

 ۲۳دولت‌های قوی آسیایی

 ۲۴نبرد بر سر قانون در چین

 ۲۵احیای دولت چینی

 ۲۶سه منطقه

 

دموکراسی

 

۲۷چرا دموکراسی گسترش یافت

 ۲۸مسیر طولانی دموکراسی

 ۲۹از انقلاب‌های ۱۸۴۸ تا بهار عربی

 ۳۰طبقه متوسط و آینده دموکراسی

 

 زوال سیاسی

 

۳۱زوال سیاسی

 ۳۲دولت احزاب و دادگاه‌ها

 ۳۳کنگره و ویژه‌پرور شدنِ مجدد سیاست در آمریکا

 ۳۴وتوکرواسی در آمریکا

 ۳۵استقلال و فرمانبری

۳۶نظم و زوال سیاسی



نظرات