21 درس (هفدهم)

خلاصه کتاب: 21 درس برای قرن 21


هفده: پساحقیقت



«حقیقت» هرگز در برنامه‌ی کار انسان، جایگاه بالایی نداشته است.

«دروغی که یک بار گفته شود، دروغ می‌ماند. اما دروغی که هزاران بار گفته شود، به حقیقت تبدیل می شود.» این جمله را «یوزف گوبلز» وزیر تبلیغات آلمان نازی گفته است که شاید چیره‌دست‌ترین جادوگر رسانه‌ای عصر مدرن باشد. هیتلر نیز عقیده داشت که درخشان‌ترین تکنیک تبلیغات، تکرار و تکرار است.

ماشین تبلیغات شوروی سابق هم به تکرار یک افسانه علاقه داشت و با چاپ میلیون‌ها پوستر، مجسمه و موزائیک از صحنه عکسی مربوط به «استالین» که دختری ۷ ساله در آغوش داشت و نصب آن در اماکن عمومیِ سراسر کشور، «استالین» را به عنوان پدر آرمانی ملت، به جهان معرفی کرد. در حالیکه داشت قساوت‌های بزرگ و کشتارهای میلیونی‌اش را در خانه پنهان می‌کرد.

اخیراً «پوتین» نیز، بسیاری از رسانه‌های غربی را درباره اعمال روسیه در کریمه فریب داد.

نگاهی سرسری به تاریخ، فاش می‌کند که تبلیغات و دروغ‌پراکنی، چیزهای جدیدی نیستند. در ۱۹۳۱ ارتش ژاپن حمله‌های ساختگی به خود کرد تا حمله‌اش به چین را توجیه کند. خودِ چین مدتهاست انکار کرده که «تبت» اصلاً به عنوان کشوری مستقل موجودیت دارد. در اوایل قرن بیستم، یک شعار محبوب صهیونستی، از «بازگشت مردم بدون سرزمین (یهودیان) به سرزمین بدون مردم (فلسطین)» صحبت کرد و با این دروغ‌پردازی، موجودیت جمعیت عرب محلی به راحتی نادیده گرفته شد.

در واقع قدرت انسان‌ها در خلق افسانه‌ها و قانع کردن میلیون‌ها انسان غریبه، برای باور‌کردن به آن داستان‌های غیرواقعی، جهت همکاری موثر با همدیگر است.

حتی شرکت‌های تجاری نیز مانند ایدئولوژی‌ها، به افسانه و اخبار جعلی اتکا دارند. بِرَندشدن، غالباً شامل بازگویی داستان ساختگی مشابهی برای بارها و بارهاست، تا مردم قانع شوند که این همان حقیقت است. وقتی به «کوکاکولا» فکر می‌کنید، چه تصاویری به ذهنتان می‌آید؟ جوانان سالمی که مشغول ورزش و خوشگذرانی‌اند یا بیماران دیابتیِ چاق که در بیمارستان بستری شده‌اند؟ میلیاردها انسان، ناخودآگاه به رابطه «کوکاکولا» با جوانی، سلامتی و ورزش باور دارند. چون دهه‌هاست که میلیاردها دلار روی تبلیغ آن سرمایه‌گذاری شده است.

شما نمی‌توانید توده‌های مردم را بدون اتکا به اسطوره‌ها و افسانه‌ها، به طور موثر سازماندهی کنید. اگر به حقیقت ناب بچسبید، تعداد کمی از شما پیروی می‌کنند.

در واقع وقتی مسئله به «متحدکردن» مردم مربوط باشد، داستان‌های ساختگی، یک‌جور برتری ذاتی بر حقیقت دارند. اگر می‌خواهید وفاداری گروهی را بسنجید، تقاضا از مردم برای باور به چیزی پوچ و بیهوده، بهتر از درخواست برای باور به حقیقت است.

جالب است که بشر توانایی خارق‌العاده‌ای برای دانستن و ندانستن همزمان دارد. مثلاً برای لذت‌بردن واقعی از فوتبال، باید قوانین بازی را بپذیرید و حداقل ۹۰ دقیقه فراموش کنید که این بازی صرفاً اختراع بشر است. اگر این کار را نکنید، فکر می‌کنید کاملا مسخره است که ۲۲ نفرآدم، دنبال یک توپ بدوند. بطور متناقض، فوتبال می‌تواند به شکل‌گیری هویت‌های شخصی کمک کند. می‌تواند جوامع بزرگ را به هم نزدیک‌تر و می‌تواند حتی دلایلی برای خشونت فراهم کند. درگیری بین ملل و مذاهب، چیزی شبیه به رقابت بین هواداران تیم‌های فوتبال است.

حقیقت و قدرت در کنارهم حرکت نمی‌کنند. اگر قدرت می‌خواهید، گاهی مجبور خواهید شد افسانه‌ها و اساطیر را تبلیغ کنید. اگر می‌خواهید حقیقت جهان را بدانید، گاهی مجبور می‌شوید قدرت را انکار کنید.

انسان ها قدرت را بر حقیقت ترجیح می‌دهند. 

ما زمان و تلاش بسیار بیشتری را صرف کنترل جهان می‌کنیم تا تلاش برای درک آن. حتی وقتی تلاش می‌کنیم آن را درک کنیم، معمولاً به این امید اقدام می‌کنیم که درک جهان، کنترل آن را برایمان آسان‌تر کند. بنابراین اگر در آرزوی جامعه‌ای هستید که در آن، حقیقت بالاتر از هر چیزی قرار بگیرد و افسانه‌ها نادیده گرفته شوند، با انسان خردمند، امید زیادی به برآورده شدنش نیست.

در پایان، این دو روش ساده برای تشخیص واقعیت از دروغ را پیشنهاد می‌کنم:

اول، اگر اطلاعات موثق می‌خواهید، پول خوبی بابتش بپردازید. اگر خبرها را رایگان دریافت می‌کنید، ممکن است خود شما، کالا باشید. مثلاً وقتی میلیاردر مرموزی پیشنهاد می‌دهد:« بگذار روزی یک ساعت تو را شست و شوی مغزی بدهم و در ازای این خدمت، هیچ چیز از تو نمی‌خواهم » شما قبول نکنید.

دومین تجربه این است که در مسائل مهم، فقط و فقط نوشته‌های علمی و کتاب‌هایی که توسط متخصصان آن حوزه نوشته یا تایید شده باشند را بخوانید.



نظرات