21 درس (ششم)

خلاصه کتاب: 21 درس برای قرن 21
شش: تمدن




نظریه «برخورد تمدن‌ها» گمراه‌کننده است.

چون امروزه «تمدن‌ها» جای خود را به یک «تمدن جهانی»، با یک الگوی سیاسی واحد داده است. زمین بین حدود ۲۰۰ دولت مستقل تقسیم شده است که عموما بر پروتکل‌های دیپلماتیک مشابه و بر قوانین بین‌المللی توافق دارند. سوئد، نیجریه، تایلند و برزیل همگی اعضای سازمان ملل هستند و به‌رغم تفاوت‌های بی‌شمار، همگی بعنوان دولت‌های مستقل شناخته شده و از حقوق و امتیازات مشابه برخوردارند.

ایده‌ها و رفتارهای سیاسی مشترک‌ دولتها، بیشتر از تفاوت‌هایشان است. از جمله حداقل باور جزئی به مجلس‌نمایندگان، احزاب سیاسی، حق رأی جهانی و حقوق بشر.

جهان ممکن است پر از انواع متفاوت «دولت‌های ضعیف» باشد، اما فقط یک الگو برای «دولت موفق» وجود دارد. دولت‌های موفق، همه شبیه هم‌اند، اما هر دولت ضعیفی به روش خودش شکست می‌خورد، یعنی با از دست‌دادن این یا آن عنصرِ بسته‌ی سیاسی غالب.

مردم هنوز هم مذاهب و هویت‌های ملی متفاوتی دارند اما وقتی مسئله به کار عملی می‌رسد، به اینکه چگونه یک دولت، یک اقتصاد، یک بیمارستان یا یک بمب بسازیم، تقریباً همه ما به یک تمدن تعلق داریم.

شکی نیست که اختلافاتی وجود دارد اما همه تمدن‌ها، منازعات داخلی خودشان را دارند و با همین منازعات شناخته می‌شوند و «هویت» می‌یابند.

مردم هنگام تلاش برای ترسیم طرح کلی هویت خویش، غالبا فهرستی از صفات مشترک‌شان تهیه می‌کنند. این کار اشتباه است. اگر فهرستی از تعارضات و تنگناهایشان تهیه می‌کردند، کارشان خیلی بهتر پیش می‌رفت. مثلاً در سال ۱۶۱۸ اروپا فاقد هویت مذهبی واحدی بود. درآن سال، «هویت اروپایی» داشتن، بمعنای داشتنِ دغدغه مذهبی بود. اگر کسی در سال ۱۶۱۸ اهمیتی به درگیری کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها نمی‌داد، آن شخص احتمالاً یک ترک یا یک هندو بود. اما بی‌تردید اروپایی نبود.

همین‌گونه در سال ۱۹۴۰ بریتانیا و آلمان، ارزش‌های سیاسی بسیار متفاوتی داشتند، اما هر دو، جزو تمدن اروپایی به حساب می‌آمدند. چون «هویت اروپایی» در آن سال، به معنای نگران‌بودن درباره نژاد بود.

ما نیز اغلب با اعضای خانواده خودمان بیش از هر کس دیگری دعوا می‌کنیم. «هویت» شخصی ما بیشتر با تعارضات، دعواها و تنگناهای درون خانواده مشخص می‌شود تا با توافقات.

اروپایی‌بودن در سال ۲۰۱۸ به معنای داشتنِ پوست سفید نیست، یا باور داشتن به مسیح یا حمایت از آزادی. بلکه به معنای ورود به بحث درباره مهاجرت، درباره اتحادیه اروپا، درباره محدودکردن سرمایه‌داری و نگرانی برای جمعیت روبه پیری یا مصرف‌گرایی فزاینده و داشتن دغدغه گرم‌شدن زمین است.

ظاهراً امروزه این تنگناها و تعارضات به دغدغه‌ی همه مردم جهان بدل شده است. چون همه مردم جهان در یک «تمدن جهانی» زندگی می‌کنند که به سبک اروپایی سازمان یافته است.

امروز اگر کسی بیمار شود، فرق زیادی ندارد که کجا زندگی می‌کند. بیمارستان‌ها شبیه هم‌اند. پزشکان با روپوش‌های سفید و نظریه‌های علمی مشابه، با پروتکل‌هایی مثل هم، از آزمایش‌هایی مشابه برای تشخیص استفاده می‌کنند و داروهای مشابهی را که توسط شرکت‌های داروسازی بین‌المللی ساخته شده تجویز می‌کنند.

اعتماد به دلار آنقدر پابرجا و محکم است که حتی افراطیون اسلام‌گرا، فروشندگان موادمخدر مکزیک و مستبدان کره‌شمالی هم به آن اعتقاد دارند.

تقریباً همه، به گونه‌ای از یک تِم سرمایه‌داریِ مشابه باور دارند و همه، چرخ دنده‌های یک خط تولید جهانی‌اند.

زندگی روزمره و دارایی اقتصادی ما به نظریه‌های اقتصادی مشابه، شرکت‌ها و بانک‌های مشابه و جریان سرمایه مشابهی بستگی دارد.

هیچ گروهی با انکار اصول سیاست جهانی، نمی‌تواند بر هیچ قلمرو مهمی کنترل پایدار داشته باشد. حتی طالبان نیز به دنبال جلب نظر جامعه جهانی، برای به رسمیت شناخته‌شدن، بعنوان حاکم قانونی کشور مستقل افغانستان هستند.

پس هر تغییری که در آینده در انتظار ما باشد، احتمالاً شامل کشمکشی برادرانه، درونِ تمدنی واحد خواهد بود، نه برخوردی میان تمدن‌های بیگانه. چالش بزرگ قرن ۲۱ در ذات خود، جهانی است.

برگردیم به نظریه «برخورد تمدن‌ها» که می‌گوید در طول تاریخ، تمدن‌ها مکرراً با هم برخورد کرده‌اند و طبق قانون انتخاب طبیعی، فقط شایسته‌ترین‌ها باقی مانده‌اند و امروز، نوبت برخورد بین تمدن غرب و تمدن اسلام است. نشانه های آن نیز ظهور داعش، موج مهاجرت مسلمانان و حملات تروریستی اسلامی است.

ولی درست نیست که داعش را نماینده تمدن اسلامی بدانیم. داعش لاف می‌زند که به تفسیر اولیه و ناب اسلام رجوع کرده، اما در حقیقت، اسلام ادعایی‌شان کاملاً جدید است. آنها نقل قول‌های بسیاری از متون مقدس می‌آورند، اما به روش‌های مختلف و به صلاحدید خودشان، برخی متن‌ها را برای نقل‌قول انتخاب می‌کنند و برخی را نادیده می‌گیرند و آنگونه که می‌خواهند و به روشی بسیار مدرن تفسیرشان می‌کنند.

بعلاوه، داعش تمدن غرب را به چالش نمی‌کشد بلکه بیشتر، تمدن جهانی را هدف گرفته است. فرهنگِ افراط گرایان اسلامی، با وجود همه فانتزی‌های قرون وسطایی‌شان، بیشتر در فرهنگ جهانی معاصر ریشه دارد تا در قرون وسطا. آنها بیشتر از بیم و امید‌های جوانانِ مدرنِ جدا افتاده از جامعه تغذیه می‌کنند تا دهقانان و تجّار در قرون وسطا. داعش انشعابی منحرف از فرهنگ جهانی است که همه ما در آن سهیم هستیم.

نظریه «برخورد تمدن‌ها» گمراه کننده است چون امروزه مردم جهان،  بخاطر چالشها و فرصت های مشترکی که دارند، کمابیش صاحب یک هویت و یک تمدن جهانی اند و کشمکش‌های درون این تمدن جهانی، بمعنای برخورد تمدن‌ها نیست.

نظرات