21 درس (اول)

خلاصه کتاب: 21 درس برای قرن 21 
نویسنده: یووال نوح هراری
نشر: کتاب پارسه 1397/ ترجمه: سودابه قیصری

فهرست:

یک: آرمان‌زدایی




انسان‌ها بیشتر به قصه‌ها فکر می‌کنند، نه به واقعیت و ارقام. هرچه قصه ساده‌تر، بهتر. هر شخص، گروه و ملتی، قصه‌ها و افسانه‌های خود را دارد.

پس از سقوط داستان فاشیسم و کمونیسم، تنها داستان مسلط بر جامعه بشری که باقی ماند، داستان لیبرالیسم بود که مخصوصاً در دهه‌های ۱۹۰۰ و ۲۰۰۰ به سرودی جهانی بدل شده بود. ولی از بحران اقتصاد جهانی در سال ۲۰۰۸ ، همه‌ی مردم جهان از داستان لیبرال به‌طور فزاینده‌ای سرخورده شدند، تا اینکه در سال ۲۰۱۶ ، برگزیت( رای به خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) و ریاست جمهوری دونالد ترامپ در آمریکا، باور به داستان لیبرالیسم را به صفر نزدیک کرد.

پیام اصلی ترامپ این است که کارِ آمریکا، فرمول‌بندی یا ترویج هیچ دیدگاه جهانی نیست. برگزیتِ بریتانیایی هم فقط به خودش فکر می‌کند و نقشه‌ای برای آینده اروپا و جهان ندارد.

کسانی هم که به ترامپ و برگزیت رأی دادند، بسته‌ی لیبرالیسم را در کلّیت آن رد می‌کنند. آنان اساساً ایمان‌شان را به بُعد جهانی‌سازی لیبرالیسم از دست داده‌اند. با اینکه هنوز به دموکراسی، بازار آزاد، حقوق بشر و مسئولیت اجتماعی باور دارند ولی فکر می‌کنند که این آزادی، رفاه و ایده‌های خوب باید با ساختن دیواری در مرز و سختگیری بیشتر نسبت به خارجی‌ها، در داخل کشور باقی بماند.

فعلا امید چندانی به چین و روسیه نیست. چین که با سیاست داخلیِ بسته و سیاست خارجی لیبرالِ خود، آیینه تمام نمای تناقضی زننده است. روسیه نیز کشوری با فسادی همه‌گیر، خدمات پرنقص، بدون حاکمیت قانون و نابرابری حیرت‌آور، تحت حاکمیت انحصاری یک الیگارشی ثروتمند است و هیچ جذابیتی برای مردم دنیا ندارد.

البته انسان‌ها با پاهایشان رای می‌دهند. در سفرهایم به دور دنیا با مردم بسیار زیادی ملاقات کرده‌ام که آرزوی مهاجرت به آمریکا، آلمان، کانادا یا استرالیا را دارند. عده کمی را دیده‌ام که بخواهند به چین یا ژاپن بروند، اما هنوز یک نفر را هم ندیده‌ام که رویای مهاجرت به روسیه را در سر داشته باشد.

از طرفی این خطر همچنان وجود دارد که مردم، کاملا از داشتن قصه‌ای جهانی دست بشویند و در افسانه‌های مذهبی، ناسیونالیستی و فانتزی‌های نوستالژیک محلی خود به دنبال پناهگاهی بگردند. مثل دونالد ترامپ که قول می‌دهد: دوباره عظمت را به آمریکا بر می‌گرداند. گویی ایالات متحده‌ی دهه ۱۹۸۰ یا ۱۹۵۰ جامعه‌ای بی‌نقص بود! برگزیتی‌ها رویای برگشتن به دوران ملکه‌ویکتوریا را در سر می‌پرورانند، انگار می‌توان در عصر اینترنت و گرمایش زمین، چنین انزوای باشکوهی را برگزید. بطور مشابه، چینی‌ها در پی احیای امپراطوری خود و میراث کنفسیوس‌اند و پوتین در پی احیای امپراتوری کهن تزاری است. بیش از همه در خاورمیانه، اسلام‌گرایان افراطی می‌خواهند مدینه ۱۴۰۰ سال قبل را احیا کنند و افراطیون یهودی، رویای بازگشت به ۲۵۰۰ سال قبل، به دوران کتاب مقدس، را در سر می‌پرورانند.




ولی حقیقت این است که لیبرالیسم، به‌رغم ضعف‌های فراوان، صلح و رفاه بی‌سابقه‌ای را نصیب بشر کرده است و به لطف لیبرالیسم، دیگر خبری از بیماری‌های واگیر و قحطی نیست.

با این حساب، به‌نظر می‌رسد که درنهایت، بشر، داستان لیبرالیسم را رها نخواهد کرد. شاید چون جایگزینی برای آن ندارد.

ولی باید دانست که ظهور اینترنت، هوش‌مصنوعی و انقلاب بلاکچین، به مرور زمان، شغل مردم عادی را از چنگ‌شان در می‌آورد و آدم‌های معمولی هر روز بیشتر از قبل، خود را با دنیای الگوریتم‌ها و سایبورگ‌ها (آدم آهنی‌ها)، بی‌ربط احساس می‌کنند. در نتیجه نزدیک است که ایمان‌شان را به داستان لیبرالیسم و به فرآیند دموکراسی هم از دست بدهند.

اگر لیبرالیسم، ناسیونالیسم، اسلام یا هرکیش جدیدی بخواهد جهان سال ۲۰۵۰ را ساماندهی کند، نه تنها باید مفهوم هوش‌مصنوعی، الگوریتم‌های داده‌های پیچیده و مهندسی زیست‌شناسی را عقلانی کند، بلکه باید آنها را در روایتی جدید و معنادار بیامیزد.

متاسفانه نه‌تنها لیبرالیسم، راه حل روشنی برای مسأله فروپاشی محیط زیست و مشکلات تکنولوژیکی ندارد، بلکه برعکس، با بالا‌بردن سطح انتظارات مردم و تشویق به رشد اقتصادی، تخریب محیط زیست را تشدید می‌کند و موجب اختراع تکنولوژی‌های مداخله‌گر بیشتر و بیشتری می‌شود.

انقلاب تکنولوژیکی ممکن است به زودی به بیکار‌شدن میلیاردها نفر منجر شود و طبقه عظیمی از مردم بیکار، بی‌خاصیت و به‌درد نخور را خلق کند.

واقعا بازار کار در سال ۲۰۵۰ چگونه خواهد بود؟

نظرات