خلاصه کتاب: 21 درس برای قرن 21
مخالفان مهاجرت معتقدند که بجز موارد خاصی که پناهندگان از تعقیب و شکنجه در کشورهای همجوار فرار کرده باشند، هرگز مجبور نیستید در را به روی مهاجران باز کنید.
نویسنده: یووال نوح هراری
فهرست:
فهرست:
نه: مهاجرت
مخالفان مهاجرت معتقدند که بجز موارد خاصی که پناهندگان از تعقیب و شکنجه در کشورهای همجوار فرار کرده باشند، هرگز مجبور نیستید در را به روی مهاجران باز کنید.
وقتی سوئدیها با سختی و فداکاریهای
بسیار، توانستهاند یک دموکراسی لیبرال مرفه بسازند، در حالیکه سوریها نتوانستهاند
چنین کاری کنند، سوئدیها حق دارند از ورود مهاجران جلوگیری کنند و حتی اگر تعدادی
را هم پذیرفتند، این لطف سوئدیهاست نه وظیفهشان. و مهاجران بایستی کاملاً قدردان
باشند، نه اینکه با فهرستی از تقاضاها وارد شوند، گویی صاحبان این کشورند.
بعلاوه طبق گفته مخالفان مهاجرت،
یک کشور میتواند هر سیاست مهاجرتی را که میخواهد اتخاذ کند. مثلاً اسرائیل مختار
است فقط به یهودیان اجازه ورود دهد و لهستان، پناهندگان خاورمیانهای را فقط به شرط
مسیحیبودن بپذیرد. این جزوه حقوق رای دهندگان آنهاست.
درضمن بنظر مخالفان مهاجرت،
چون اروپا «مدارا» را گرامی میدارد، نمیتواند مقدار بیش از حدی از مردم متعصب را
به جامعهی خود راه دهد. اگر اروپا به تعداد بسیار زیادی مهاجر از خاورمیانه اجازهی
ورود بدهد، عاقبت شبیه خاورمیانه خواهد شد.
حتی کافی نیست که مهاجران
خود را با استانداردهای مدارای اروپا وفق دهند. آنها همچنین باید بسیاری از خصوصیات
یگانهی فرهنگ بریتانیایی، آلمانی یا سوئدی را هم قبول کنند.
با پذیرفتن مهاجران، فرهنگ بومی، ریسکی بزرگ و هزینهای عظیم را میپذیرد.
دلیلی ندارد که خود را هم نابود کند. اروپا برابری کامل را ارائه میدهد و خواستار
همگونسازی کامل است. اگر مهاجران با خصلتهای خاص فرهنگ بریتانیایی، آلمانی و سوئدی
مشکل دارند، میتوانند به جای دیگری بروند.
حتی مخالفان مهاجرت، از ایدهی
پذیرش سریع مهاجران هم، بعنوان شهروندان درجهی یک، رویگردان هستند. از دیدگاه ایشان،
مهاجران باید صبور باشند و طی دهها سال و حتی بیشتر، تلاش صادقانهای برای وفقدادن
خود با جامعه میزبان به نمایش بگذارند تا شهروند درجهی یک محسوب شوند.
آنها چنین استدلال میکنند
که مهاجران، کوششی صادقانه برای حلشدن در جامعه میزبان نمیکنند و تعداد بسیار زیادی
از آنها به عدم مدارا و جهانبینی متعصبانه خود چسبیدهاند. بنابراین کشور میزبان دلیلی
نمیبیند که با آنها بعنوان شهروند درجه یک رفتار کند.
اگر مردم فرهنگِ خاصی، بطور
مداوم ثابت کرده باشند که تمایلی برای پایبندی به قرارداد مهاجرت ندارند، چرا باید
به تعداد بیشتری از آنها اجازه ورود بدهند و مشکلی بزرگتر خلق کنند؟
نکته مهمی درمورد فرهنگهای
بشری وجود دارد. دانشمندان معتقدند که همه انسانها از نظر بیولوژیکی شبیه همند و تفاوت
اساسی، در بین فرهنگهای بشری نهفته است. به همین علت، امروزه نژادپرستیِ سنتی رنگ باخته، اما
حالا جهان پر از «فرهنگدوستان» شده است. چون فرهنگدوستی، پایهی علمی بسیار محکمتری نسبت
به نژادپرستی دارد که تعصبی غیرعلمی است.
مثلا گفتن اینکه سیاهپوستان به
خاطر فرهنگ ناکارآمدشان، به کارهای خلاف، بیشتر گرایش دارند، پذیرفتهشدهتر است تا
علتش را ژنهای بُنجل سیاهپوستان بدانیم. یا اگر فکر میکنیم مدارا با غریبهها و
پذیرش مهاجران خوب است، باید اعتراف کنیم که فرهنگ آلمانی به خاطر پذیرش تعداد بیشتری
از پناهندگان سوری ، بهتر از فرهنگ عربستان سعودی است.
بهرحال بحث مهاجرت، با گفتگو
و از طریق پروسههای استاندارد دموکراتیک، قابل حل است و اروپا باید بتواند راه میانهای
بیابد تا باور به ارزشهای لیبرالی آزادی و مدارا زیر سوال نرود.
نظرات
ارسال یک نظر