انسان خردمند در بیست صفحه (دوازده)

خلاصه کتاب: انسان خردمند

یک   دو  سه  چهار - 
پنج  شش  هفت  هشت - 
نه  ده  یازده  دوازده  سیزده - 
چهارده پانزده  شانزده  هفده 



️⁩ دوازده


دین در کنار پول و امپراتوری‌ها، سومین عامل بزرگ اتحاد بشری بوده است. ادیان ادعا می‌کنند که قوانین‌شان حاصل امیال بشری نیست و از یک اقتدار والای مطلق سرچشمه می‌گیرند.

انقلاب کشاورزی نیز با دین بیگانه نبود و تا هزاران سال، کشاورزان، مراسم عبادی قربانی‌کردن گوسفندان و اهدای شراب و شیرینی به قدرت‌های آسمانی را برگزار می‌کردند تا فراوانی محصول و باروری گله نصیب‌شان گردد.

ولی با گسترش پادشاهی‌ها و شبکه‌های بازرگانی، نیاز به خدایان جدید، باعث ظهور ادیان چند‌خدایی شد؛ مثل خدای باروری، خدای باران، خدای جنگ و...

چند‌خداپرستان عموماً به وجود یک قدرت نهایی و «یک خدا» که بَری از منفعت‌طلبی و تعصبات است باور دارند. آن قادر مطلق، نگران بشریت نیست و درخواست‌های دنیوی و یاری‌طلبیدن از او بی‌فایده است. پس وقتی دینداران در منجلاب دلمشغولی‌های دنیوی گرفتار می‌شدند، بناچار برای طلبِ یاری به خدایانی با نیروهای محدودتر متوسل می‌گشتند، چون این خدایان کوچک، خودشان دارای علایق و امیال هستند و می‌توانند با انسان‌ها وارد معامله شوند!

امپراتوری‌های چند‌خداپرستان مثل امپراتوری روم، از نظر مذهبی تساهل زیادی داشتند و مشکلی برای یگانه‌پرستان یا ملحدان ایجاد نمی‌کردند. آنها فقط از اتباع خود انتظار داشتند به خدایان و مناسک امپراتوری احترام بگذارند. ولی ملزم نبودند که از خدایان محلی و آیین‌های خود دست بردارند. فقط مسیحیان بودند که از احترام به خدایان رومیان اجتناب کردند و مورد آزار و اذیت رومیان قرار گرفتند. چنانچه در طول سه قرن چند هزار مسیحی بدست رومیان کشته شدند. 

البته در طول
۱۵۰۰ سال بعد، مسیحیان، میلیون‌ها مسیحی دیگر را فقط به خاطر تفسیر متفاوت از دین مسیحیت قتل عام کردند.

ظهور مسیحیت و اسلام، یگانه‌پرستی را در کل جهان گسترش داد. چون یگانه‌پرستان در مقایسه با چند‌خداپرستان، بسیار متعصب‌تر بودند و بیشتر تبلیغ می‌کردند ولی در واقع، به گواهی تاریخ، یگانه‌پرستی مجموعه رنگارنگی از میراث یگانه‌پرستی، دوگانه‌باوری (باور به خدای خیر، خدای شر و نیز روح پاک و جسم ناپاک انسان)، چند‌خداپرستی و روح‌باوری است. دین‌پژوهان این باور به افکار گوناگون و متناقض را التقاط می‌نامند که شاید تنها دین بزرگ جهانی باشد.

البته ادیان دیگری مثل بودیسم در هند و آیین کنفوسیوس در چین نیز به وجود آمدند که به جای باور به خدایان و موجودات ماورا‌طبیعی به قوانین طبیعی باور داشتند.


بودا فردی بود که به دنبال ریشه رنج در انسان گشت و به اعتقاد پیروانش، به قانون طبیعت دست یافت. این قانون «دارما» نام دارد و چنین می‌گوید: «رنج بشر ناشی از هوس است» یعنی علت رنج، «چیزی خواستن» است و میل و هوس، عامل رنج انسان است. اگر بعد از اتفاقی ناخوشایند، «نخواهیم» که غم به پایان برسد و اگر بعد از اتفاقی خوشایند «نخواهیم» که شادی‌مان پایدار باشد، از رنج رها می‌شویم. خواستن رنج است و آرامش در «نخواستن» است.

از طرفی ۳۰۰ سال اخیر، عصر شکوفایی سکولاریسم و تولد ادیان جدیدی چون لیبرالیسم، کمونیست، سرمایه‌داری، ناسیونالیسم و نازیسم است که آنها نیز مبتنی بر قانون طبیعی هستند.

تمام ادیان انسان‌گرا، انسان را می‌پرستند ولی در تعریفش با هم توافق ندارند. آنها به سه فرقه رقیب تقسیم شدند که مهمترین‌شان انسان‌گرایی لیبرال است.

لیبرالیسم منکر وجود خدا نیست و در جستجوی حداکثر آزادی فردی برای تک‌تک انسان‌هاست. لیبرالیسم می‌گوید که انسان آزاد با گوش‌ فرادادن به ندای روح خویش، پاسخ همه پرسش‌ها را خواهد یافت. البته امروزه علم ثابت کرده است که چیزی به نام روح وجود ندارد و رفتار انسان را هورمون‌ها، ژن‌ها و سیناپس‌های عصبی تعیین می‌کنند نه اراده آزاد، و این ضربه سهمگینی به آموزه‌های لیبرالیسم وارد کرده است.

سوسیالیسم هم بر پایه یگانه‌پرستی بنا شده‌است و به دنبال برابری میان تمام انسان‌هاست.

تکامل‌گراها که نازی‌ها معروفترین نمایندگانش هستند، تنها فرقه انسان‌گرایی است که یگانه‌پرست نیست و آرمانش، تکامل انسان و ارتقاء او به ابَرانسان است. چنانچه نازی‌ها براساس نظریه تکاملی داروین، به تقویت نژاد آریایی و انقراض یهودیان و سیاهان، کمر همت بستند.






نظرات