هویت. 2: کرامت

 



⭕️خلاصه‌کتاب: هویت( فرانسیس فوکویاما(

⭕️دو( فصول ۱ تا ۵): کرامت

 

 

 

چرا برخی از مردم بدنبال پول و امنیت‌اند، درحالیکه برخی از افراد انتخاب می‌کنند که برای یک هدف بمیرند یا وقت و پول خود را صرف کمک به دیگران کنند؟ قطعاً سربازی که خود را بر روی نارنجک می‌اندازد تا دوستانش را نجات دهد یا یک بمب‌گذار انتحاری، به دنبال منافع شخصیِ مادی نیست.

 

ارسطو دو هزار سال پیش، روان آدمی را متشکل از سه قسمت دانست: میل (اولویت‌های فردی)، منطق (خردمندی) و تیموس.

 

تیموس بخش سوم و مستقلِ روان آدمی است. تیموس جایگاه غرور، خشم و شرم است. تیموس رفتارهای فرد را قضاوت و آنها را ارزش‌گذاری می‌کند. آدمی فقط چیزهای بیرونی مثل آب، غذا، لامبورگینی، موسیقی یا فیلم نمی‌خواهد بلکه خواستار «قضاوت مثبت» در مورد شأن یا ارزش خود نیز هست. این قضاوت اغلب توسط افراد دیگر جامعه که ارزش وی را به رسمیت می‌شناسند به وجود می‌آید.

 

اگر آدمی، این قضاوت مثبت را دریافت کند، احساس غرور می‌کند و اگر آن را دریافت نکند، دو حالت پیش می‌آید: یا احساس خشم خواهد کرد(وقتی فکر کند که پشیزی برایش ارزش قائل نشده‌اند) و یا احساس شرم می‌کند.(زمانی که متوجه می‌شود که بر اساس معیارهای دیگران زندگی نکرده است)

 

تیموس جایگاه «هویت» است. هویت، همان احساس شأن و احترامی است که دیگران برای فرد قائلند. هویت از تمایزِ خود درونیِ فرد با دنیای بیرونی بوجود می‌آید. این کافی نیست که من به تنهایی، درکی از ارزش خویش داشته باشم، درحالیکه دیگران علناً آن را تایید نمی‌کنند. عزت‌نفسِ من، از احترامِ دیگران سرچشمه می‌گیرد.

 

اگر دنیای بیرونی نتواند به اندازه‌ی کافی احترام، کرامت و ارزشِ خود درونی شخص را به رسمیت بشناسد، موجب رنجش او می‌شود. انسان‌ها به طور طبیعی شیفته‌ی بازشناسی ارزش خود توسط عموم مردم هستند. «هگل»، این کشمکش برای بازشناسی را گرداننده‌ِ‌ی اصلی تاریخ بشر و کلید درک جهان مدرن معرفی می‌کند.

 

در ۵۰ سال اخیر، نابرابری‌های اقتصادی ناشی از جهانی‌شدن، نارضایتی‌هایی به وجود آورده است که وقتی با احساس بی‌حرمتی و بی‌هویتی گره می‌خورند، بسیار حادتر بروز پیدا می‌کنند.

 

تیموس بخش دائمی از طبیعت انسان است ولی مفهوم هویت( من چه کسی هستم؟) که ریشه در تیموس دارد، فقط از چند صد سال پیش و با شروع مدرنیزاسیون در اروپا پدید آمد. با آغاز یک انقلاب تجاری، مشاغل جدید و طبقات اجتماعی متفاوتی پدیدار شدند. مردم از روستاهایشان که نه تنوع داشت و نه حق انتخاب، همچنین برای فرار از استبداد اربابان‌شان، به شهرها پناه آوردند. اختراع ماشین چاپ، منجر به گسترش سواد و اشاعه‌ی سریع افکار نو شد و جنبش اصلاح دینی، نقشه‌ی سیاسی اروپا را جابجا کرد.

 

همه‌ی این تغییرات اجتماعی و اقتصادی گسترده، به این معنا بود که ناگهان افراد، گزینه‌ها و فرصت‌‌های بیشتری در زندگی‌شان داشتند و برخلاف جامعه‌ی قدیم که انتخاب‌های محدود اجتماعی مشخص می‌کرد که افراد در درون‌شان چه کسی هستند، مدرنیزاسیون، افق‌های جدید و حق انتخاب‌های زیادی پیش روی فرد گذاشت و او را با این سوال مواجه کرد که: من چه کسی هستم؟

 

امروزه ما می‌دانیم که احساس غرور و عزت نفس با سطح هورمون «سروتونین» در مغز ارتباط دارد. بعید است که حتی لحظه‌ای وجود داشته باشد که انسان‌های امروزی، خود را با یکدیگر مقایسه نکنند یا در زمانی که به شناخت اجتماعی دست پیدا می‌کنند، احساس غرور نداشته باشند.

 

مطالبه برای بازشناسیِ(به رسمیت شناخته‌شدن) کرامت و منزلت فردی، الهام‌بخشِ انقلاب فرانسه بود و تا به امروز، در انقلاب‌ها و قیام‌های مردمی علیه دولت‌های مستبد ادامه داشته است: از اعتراضاتی که رژیم‌های کمونیست را به زیر کشید تا گذارِ آفریقای جنوبی از آپارتاید، انقلاب‌های رنگی در گرجستان و اوکراین و اخیراً بهار عربی.

 

آنچه در میان تمام این معترضان مشترک بود، رنجش خاطری بود که به سبب احساس تحقیر و نادیده‌گرفته‌شدن از سوی دولت ایجاد شده بود. مردم دوست نداشتند دولت‌های مستبد که در بهترین حالت، با آنها همچون کودکان رفتار می‌کردند و در بدترین حالت، توسط سیاسیون فاسد، کلاه سرشان گذاشته می‌شد، از نظر اقتصادی مورد سوء‌استفاده قرار گیرند و یا خوراکِ توپ‌های جنگی شوند.

 

دولت‌های اقتدارگرا در بازشناسیِ برابرِ شأنِ شهروندان خود ناکام هستند. آنها ممکن است وانمود کنند با قانون اساسی این کار را انجام می‌دهند اما در واقعیت اینگونه نیست. مانند چین که «فقط روی کاغذ»، حقوق فراوانی برای شهروندان در نظر گرفته است!

 

دولت‌های اقتدارگرا نگرشی پدرسالارانه نسبت به شهروندان‌شان دارند. مردم، کودکانی به حساب می‌آیند که از سوی یک والد بالغ یعنی دولت، نیاز به محافظت دارند. بدین معنا که نمی‌توان به مردم اعتماد کرد از عهده‌ی کار خود برآیند.


...............................................................................................

دسترسی سریع به تمام فصول خلاصه کتاب «هویت»:

◾️یک- پیش‌گفتار

◾️دو- کرامت (خلاصه‌ی فصل‌های ۱-۲-۳-۴-۵(

◾️سه- ملی‌گرایی و مذهب (خلاصه‌ی فصل‌های ۶-۷

◾️چهار- آدرس اشتباه (خلاصه‌ی فصل‌ ۸(

◾️پنج- انسان نامرئی (خلاصه‌ی فصل ۹- ۱۰(

◾️شش- از هویت تا هویت‌ها (خلاصه‌ی فصل ۱۱(

◾️هفت- ما مردم (خلاصه‌ی فصل ۱۲(

◾️هشت- روایت‌هایی از وحدت‌گرایی ( خلاصه‌ی فصل ۱۳(

◾️نه- چه باید کرد؟ (خلاصه‌ی فصل ۱۴

نظرات