فصل ششم:
غریزه کلیگرا: انسانها به طور ناخودآگاه در حالِ طبقهبندی و تعمیمدادن
هستند.
واقعیت آنست که هر گِردی گردو
نیست. وقتی از عبارات کلیشهای مثل زندگی روستایی، طبقهی متوسط، مادر فوقالعاده،
عضو باند و... استفاده میکنید، دچار یک اشتباه ذهنی گمراهکننده براساس غریزهی کلیگرای
خویش شدهاید.
مثلا تعمیمدادنِ ترس از موادشیمیایی
به همهی محصولات شیمیایی، در دورانی که محبوبترین مواد مصرفیمان مثل صابون، آنتیبیوتیکها،
سیمان، پلاستیک، مواد شوینده، دستمالتوالت و... از موادشیمیایی تهیه میشوند، کار
عاقلانهای نیست.
همانطور که غریزهی شکاف،
جهان را به «ما» و «آنها» تقسیم میکند، غریزهی کلیگرا نیز موجب میشود ما تصور کنیم
همهی «آنها» مثل هم هستند.
درست است که ما همیشه به طبقهبندیها
نیاز داریم ولی باید بدانیم که طبقهبندیهای سادهای مثل کشورهای توسعهیافته و در
حال توسعه، بسیار کلی و گمراه کنندهاند و باید با طبقهبندیهای بهتری مثل طبقهبندی
به ۴ سطحِ زندگی، جایگزین شوند. در این طبقهبندی جدید،
عامل اصلی در تاثیرگذاری بر زندگی مردم، مذهبشان، فرهنگشان یا کشوری که در آن زندگی
میکنند نیست بلکه «سطح درآمد» آنهاست.
مثلاً حقایق اولیهی زندگی
مردمِ سطح ۳( یعنی ۲ میلیارد نفر از جمعیت جهان) در همه جای دنیا کاملا
مشابه هم است. وقتی یک فرد «چینی» در یک کتریِ آهنی و روی سهپایه و آتش، آب گرم میکند،
به معنی آن نیست که همهی چینیها اینگونهاند. بلکه همهی مردم دنیا که در سطح ۳ زندگی میکنند، با همین روش آب را گرم میکنند و این
ربطی به چینی، بودایی یا زنبودن آن فرد ندارد.
وقتی میشنوید که یک شخص،
کاری را انجام داد به این دلیل که به فلان گروه، ملیت، فرهنگ یا مذهب تعلق دارد، مشکوک
شوید و با احتیاط برخورد کنید. این رفتار خاص را نباید هرگز به کل گروه تعمیم دهید.
استثناها را با درخواست مثالهای بیشتر، از گردونهی قضاوت خویش خارج کنید.
حتی اگر میشنوید: اکثریت،
فلان خصوصیت مشابه را دارند، درصدِ دقیق بخواهید. چون اکثریت میتواند شامل ۵۱٪ الی ۹۹٪ باشد. مثلاً
میشنوید: اکثریت زنان میگویند که نیازشان به وسایل پیشگیری از بارداری تامین میشود.
ولی این اکثریت در «فرانسه» و «چین» ۹۶٪ زنان را شامل میشود ولی در «آنگولا» فقط
۶۳٪ زنان هستند.
ترفند بعدی برای در اَمان
ماندن از آسیب غریزهی کلیگرا و پیبردن به واقعیت آنست که خودتان را طبیعی فرض نکنید
و در عین حال، دیگران را احمق نپندارید.
اگر در سطح ۴ زندگی میکنید، سبک زندگیتان در میان مردم سطح ۲ ، با مشکل مواجه خواهد شد. شما نباید سبک زندگی خود
را طبیعی و سبک زندگی آنها را غیرطبیعی و احمقانه قلمداد کنید. ممکن است آسانسورهای
شما در زندگی سطح ۴ ، مجهز به سنسور باشد و مادامی که پای خود
را لای در نگهدارید، آسانسور حرکت نکند و در بسته نشود، ولی اگر با همین طرز تفکر در
میان مردمانی در هندوستان و در سطح ۲ ، وارد آسانسور شوید و بخواهید در را برای
دوستتان که بیرون است باز نگه دارید، ممکن است پای شما قطع شود، چون سنسوری وجود ندارد.
نبودن سنسور برای آنها طبیعی است!
اگر شما در سطح ۴ ، خانههای نیمساخته را غیرطبیعی میپندارید، نباید
این طرز فکر را به همهی سطوح زندگی تعمیم دهید. چون مثلاً در کشور «تونس»، مردمانی
از سطح ۲ زندگی میکنند که ممکن است با روشی هوشمندانه
و به مدت ۱۰ سال، هر روز تعدادی آجر در خانه، روی هم
جمع کنند تا کمکم بتوانند خانهی بهتری برای خانوادهشان بسازند. این روش عاقلانهای
برای صاحبخانه شدنِ آنهاست.
تعمیمدادنِ کلی یک روش بهداشتیدرمانی
برای همهی گروهها نیز جزو خطاهای پزشکی است. مثلاً خوابیدن به شکم، برای سربازان
جنگ که زخمی شدهاند نجاتبخش است ولی برای نوزادان، عامل خفگی است.
ما نمیتوانیم جلوی کلیگرایی،
طبقهبندی و تعمیمدادنمان را بگیریم. فقط کافیست آنها را با طبقهبندیهای مفیدتر
و بهتر جایگزین کنیم. این کار با جستجوی تفاوتها در بین یک گروه، تعیین درصد برای
اکثریت، عدم توجه به استثناها و فروتنی و کنجکاوی در برابر کارهای به ظاهر احمقانهی
مردم امکانپذیر است.
...................................................
اسلایدهای خلاصه کتاب: واقعیت
نظرات
ارسال یک نظر