فرمول؛ قانون اول: «عملکرد» باعث موفقیت می‌شود. اما وقتی عملکرد را نمی‌توان سنجید، «شبکه‌ها» باعث موفقیت می‌شوند.



عملکرد به شرطی باعث موفقیت می‌شود که قابل اندازه‌گیری باشد.

 

مثلاً در زمینه ورزش‌های انفرادی، عملکرد دقیقاً قابل اندازه‌گیری است. در جدول رده‌بندی تنیس، امتیازات دقیق بازیکنان، نفر اول را از بقیه جدا می‌کند. در زمین تنیس، عملکرد و سخت‌کوشی باعث موفقیت می‌شود. برنده‌شدن‌های پی‌درپی باعث افزایش چشمگیر هواداران می‌شود، حمایت‌های مالی و تبلیغات به سمت شما سرازیر می‌شوند و جامعه شما را می‌بیند. این یعنی شما به موفقیت دست یافته‌اید.

 

اگر شما یک وکیل، معمار یا سازنده‌ی یک محصول تکنولوژیک هستید، عملکردتان قابل اندازه‌گیری است. پس در مورد شما هم، عملکرد باعث موفقیت می‌شود.

 

اگر به خاطر چند نمره از ورود به یک دانشگاه مشهور جامانده باشید، در آینده باز هم موفق خواهید شد چون عملکرد قوی، بلندپروازی و اعتمادبه‌نفس شماست که موفقیت می‌آورد نه شهرت مدرسه یا دانشگاه‌تان. یعنی برای موفقیت، دانش‌آموز مهم است، مدرسه و دانشگاه اصلاً مهم نیست. افراد موفق، پیشرفت‌شان ادامه‌دار است و در نهایت، درآمدشان نیز مشابه فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ مشهوری است که از آن جامانده‌اند.

 

ولی اگر عملکرد، قابل اندازه‌گیری نباشد چه اتفاقی رخ می‌دهد؟

 

مثلاً در زمینه هنر، هیچ روشی برای تعیین ارزش عملکرد یک هنرمند وجود ندارد. هیچ‌کس نمی‌تواند شاهکارهای هنری را تنها با نگاه‌کردن به خود هنر، قیمت‌گذاری کند یا ارزش آنها را ارزیابی کند. چرا از میان این همه آثار هنری، یکی به قله موفقیت می‌سد؟

 

جواب اینست که در اینجا، شبکه‌هایی نامریی از صاحبان گالری، دلالان، حراجی‌ها و مجموعه‌دارها تعیین‌کننده‌ی قیمت هنر هستند. این «شبکه‌ها» نه تنها تعیین می‌کنند که چه آثاری روی دیوارهای گالری‌های لندن، پاریس و موزه‌های مشهور آویزان شوند، بلکه تعیین می‌کنند که ما در صفِ تماشای کدام یک از کارهای هنری بایستیم!

 

شبکه‌ها منحصراً در زمینه‌هایی مثل هنر که سنجش عملکرد و کیفیت دشوار است، مهم هستند. در هنر، کیفیت وجود ندارد و قیمت، نشان‌دهنده‌ی کیفیت ذاتی هنر نیست. بلکه تمام گونه‌های هنر (شعر، مجسمه، داستان، نقاشی،...) اساساً باارزش هستند ولی این «شبکه‌ها» هستند که «شرایط» یک اثر هنری را تغییر می‌دهند و از میان میلیون‌ها اثر مشابه، اثر «رامبراند» یا «تابلوی مونالیزا» را به موفقیت جهانی می‌رسانند.

 

البته همه گالری‌ها این قدرت را ندارند و فقط تعداد کمی هستند که اگر اثر هنری شما در آنجا نمایش داده شود، شما سوار چرخ‌و‌فلک موفقیت می‌شوید. یعنی در هنر، تعداد اندکی مسیر برای رسیدن به موفقیت وجود دارد. راز کثیف دنیای هنر این است که وقتی هم موفق شدید، همه علاقه‌مند می‌شوند تا همچنان شما را فردی موفق «حفظ کنند». چون شبکه این را می‌خواهد.

 

شبکه‌ها سرشار از فرصت‌ها هستند و به همین خاطر به کانون‌های قدرت وصل‌اند. برای موفقیت، عملکرد باید با فرصت‌طلبی تقویت شود. یعنی باید خودمان را به موقعیت مطلوب در فلان شرکت یا آن گالری معروف یا آن مصاحبه‌ی خاص، نزدیک‌تر کنیم.

 

اگر بخواهیم در دنیا مطرح شویم و شهرت، درِ خانه‌ی ما را بکوبد، باید کانون‌هایی را بیابیم که مسیرهای ما را شتاب می‌بخشند و ما را به مقصد می‌رسانند.

 

مهم نیست در چه زمینه، رشته یا صنعتی باشیم، اگر می‌خواهیم موفق شویم باید به «شبکه‌ها» مسلط شویم. چون طبق اولین قانون موفقیت، هرچه سنجش عملکرد دشوارتر باشد، اهمیت عملکرد کمتر می‌شود.

.........................

دسترسی سریع به تمام فصول

مقدمه موفقیت یعنی چه؟

قانون اول عملکرد باعث موفقیت می‌شود، اما وقتی عملکرد را نمی‌توان سنجید، شبکه‌ها باعث موفقیت می‌شوند.

قانون دوم عملکرد محدود است، اما موفقیت نامحدود است.

قانون سوم موفقیت بلند‌مدت= موفقیت قبلی × شایستگی

قانون چهارم اگرچه موفقیتِ تیمی نیازمندِ تنوع و تعامل است، اما هر شخصی بخاطر دستاوردهای گروه است که مشهور می‌شود.

قانون پنجم با پشتکار، در هر زمانی می‌توانیم موفق شویم.

نظرات