فصل شش: درباره قوی سیاه، چه کارهایی را نباید انجام دهی؟
۱. روی چیزهایی که میدانی، بیشازحد تمرکز نکن. قوی
سیاه از چیزهایی میآید که نمیدانی.
آینده به خاطر رشد و پیشرفت
در دانش، بیشتر از هر زمانی، غیرقابلپیشبینی خواهد بود. چون چیزهایی را که میدانیم،
زیادی جدی میگیریم. در حالیکه قوی سیاه از چیزهایی میآید که نمیدانیم. من کمتر نگران
ریسکهای مهیج و در بوقوکرنا شده هستم. بیشتر نگران ریسکهای بدذات پنهان هستم.
آنقدر که در مورد دیابت نگرانم، در مورد تروریسم نگران نیستم.
پادزهر من برای قوی سیاه،
دقیقاً این است که شیوهی فکر کردنم را محدود به چیزی نکنم. تنها در این صورت میفهمم
که چه دانشی ارزشمند است و چطور میتوانم یک هالو نباشم و بفهمم که چطور باید عمل کنم.
توصیه میکنم: از تونل زدن،
از تمرکزکردن بر یک مسیر مشخص و نادیدهگرفتن چیزهای دیگر اجتناب کن. اگر تعمیرکار
ساعت، جراح مغز یا شطرنجباز باشی، داشتن توانایی تمرکز یک امتیاز بزرگ است ولی در
مواجهه با عدم قطعیت، تمرکزکردن، بدترین نقطهضعف تو به حساب میآید. این تمرکز، تو
را هالو میکند و نمیگذارد پیشبینی کنی. پیشبینی(نه داستانپردازی) معیار حقیقی
درک ما از جهان است.
۲. به رویدادهای معمولی اهمیتی نده و رویدادهای افراطی
و نادر را بررسی کن.
ما اساساً باید ابتدا رویدادهای
نادر و افراطی را بررسی کنیم تا از رویدادهای معمولی سر در بیاوریم. یعنی برای درک
یک پدیده، اول باید نهایتها را در نظر بگیریم. اگر میخواهی از خلقوخو و مرام یک
دوست بدانی، باید او را در شرایط سخت بیازمایی. تو نمیتوانی تنها با بررسی کارهای
عادی روزانهی یک جنایتکار، خطری را که برای جامعه دارد، ارزیابی کنی. تونمیتوانی
بدون در نظر گرفتن بیماریها و اپیدمیهای شدید، سلامتی را درک کنی. واقعیت این است
که امور معمولی، چیزهایی بیربط و بیاهمیت هستند.
همهچیز در زندگی اجتماعی
توسط شوکها و پرشهای نادر اما با اهمیت ایجاد میشود. در حالیکه تقریباً تمام بررسیهایی
که در مورد زندگی اجتماعی صورت گرفته است، روی نرمال ها تمرکز داشته است.
مخصوصاً «منحنی توزیع نرمال»
که تقریباً هیچ چیزی به تو نمیگوید! چون انحرافهای بزرگ را نادیده میگیرد و باعث
میشود فکر کنیم که رویدادهای نادر (یعنی عدم قطعیت) را رام کردهایم. «منحنی توزیع
نرمال» یک شیادی عقلانی بزرگ است.
دنیای ما تحت کنترل امور افراطی
ناشناخته و بسیار نامحتمل است. در حالی که ما در تمام مدت وقتمان را صرف گپزدن و
تمرکز روی شناختهها و تکراریها میکنیم. ما برای درک دنیا باید از رویدادهای افراطی
شروع کنیم نه اینکه آنها را به عنوان اتفاقاتی استثنایی، نادیده بگیریم.
۳. همهی مدلها غلطند. برخی مضرند و قوی سیاه خلق میکنند.
ما گرایش داریم که نقشه را
با قلمرو اشتباه بگیریم. مدلهای ذهنی بسازیم و خودمان را مشغول جزئیات آن کنیم و در
نتیجه از چیزهایی که وضوح کمتری دارند و چندان قابل کنترل نیستند، غافل بمانیم. نقشه
باعث میشود که خیال کنیم زیاد میفهمیم. مشکل اینجاست که ما از قبل نمیدانیم که نقشه،
کجا غلط از آب در خواهد آمد و چه پیآمد شدیدی خواهد داشت و همین ندانستن، جایی است
که قوی سیاه خلق میشود.
۴. عجولانه و بر اساس اولین اطلاعات، نظریهپردازی و قضاوت
نکن. چون اطلاعات اضافی بعدی، صرفاً نظریهی ابتدایی تو را تأیید خواهند کرد.
خطای تأیید یعنی تو بدنبال
نمونههایی میگردی که باورهایت و مدلهایت را تأیید کنند و جالب است که براحتی آنها
را مییابی.
مشکل اینجاست که «ایدههای
ما چسبنده هستند». همین که نظریهای شکل میدهیم، احتمال کمی دارد که نظرمان را عوض
کنیم. چون حاضر نیستیم ایدهای را که در حال حاضر داریم، عوض کنیم یا برعکس کنیم. بنابراین
هرچه اطلاعات بیشتری هم دریافت کنیم، فقط از آنها برای تأیید ایدهی اولیهمان استفاده
خواهیم کرد. بنابراین آنهایی که نظریهپردازیهایشان را به تعویق میاندازند، کارشان
بهتر پیش میرود.
من یک تجربهگرای شکاندیش
هستم. عدم تقارنِ قوی سیاه به من اجازه میدهد تا برای در امان ماندن از خطای تأیید،
درباره چیزی که غلط است، ۱۰۰% مطمئن باشم ولی در مورد چیزی که باور دارم
درست است، تردید کنم. یعنی به عدم تأیید بیشتر از تأیید مطمئن هستم.
۵. بگو: «نمیدانم»
چیزی که واقعاً میدانیم با
چیزی که فکر میکنیم میدانیم، فاصله زیادی دارد. این یعنی دچار تکبر شناختی هستیم
و زیادی به دانش خودمان اطمینان داریم. ولی قوی سیاه از ناشناختهها میآید. آدمهایی
که تکبر شناختی کمی دارند، انسانهای متواضعی هستند که جرأتش را دارند که بگویند:
«نمیدانم». آنها در شراط ابهام، درنگ میکنند. صرفاً به دانش خود تکیه نمیکنند و
به آن تردید دارند. آنها میدانند که انسان جایزالخطاست. از نظر من، مدینهی فاضله،
جایی است که جایزالخطابودن انسان در آن به رسمیت شناخته میشود. سردمداران مدینهی
فاضله، قضاوتشان را به تأخیر میاندازند و به دانش خویش با دیدهی تردید مینگرند
و جرأتش را دارند که بگویند: «نمیدانم». مدینهی فاضله، جامعهای خواهد بود که برپایهی
آگاهی از نادانی و نه برپایهی دانش اداره میشود.
افسوس کسی نمیتواند با پذیرفتن
جایزالخطابودن خودش، صاحب قدرت شود. چون مردم نیاز دارند دانش، چشمانشان را کور کند.
ما ساخته شدهایم تا از رهبرانی پیروی کنیم که با قاطعیت میگویند: «من میدانم» و
میتوانند آدمها را دور هم جمع کنند. چون مزایای بودنباجمع، بر ضررهایی که خیال
میکنیم ناشی از تنهابودن است، غلبه میکند. برای ما به مراتب بهتر است که باهم در
مسیر اشتباه پیش برویم، تا اینکه تکوتنها
در مسیر درست باشیم. با یک نگاه دقیق، میتوان فهمید که افراد جامعهستیز، دنبالهرو
دور خودشان جمع میکنند.
۶. از داستانها دوری کن. آنها قوی سیاه اشتباهی را به
تو معرفی میکنند.
ما در افراطستان زندگی میکنیم.
این جا خبری از تکرار گذشته نیست. خبری از داستانهای راحت و سرراست نیست. برای اینکه
نگران قوی سیاه اشتباهی نباشی، باید از داستانپردازیها دوری کنی. از اخبار دوری
کنی. تلویزیون را خاموش کن. به روزنامهها و وبلاگها اعتنایی نکن. تواناییهای استدلالی
خودت را تمرین بده تا تصمیمهایت را کنترل کنی. تا حد امکان، تصمیمهای مهم را بصورت
خودکار و سریع نگیر. خودت را تعلیم بده تا تفاوت بین امور مهیج و امور تجربی را تشخیص
دهی. راه در امانماندن از داستانپردازی این است که آزمایشکردن را به داستانگویی،
تجربه را به تاریخ و دانش مبتنیبرواقعیت را به نظریهها ترجیح دهی. تجربیبودن معنایش
این نیست که آزمایشگاه راه بیندازی! فقط باید یک ذهنیت آزمایشگر داشته باشی.
۷. دنیای ما، جهانیسازیِ سادهلوحانهای دارد.
من با جهانیسازی سادهلوحانهای
که در پیش گرفتهایم مخالفم. ما با جهانیشدن، بحرانهای کمتر اما شدیدتری خواهیم داشت.
جهانیسازی، شکنندگیِ درهم تنیدهای خلق میکند که بیثباتی را کاهش میدهد و ظاهر
پایداری به امور میدهد و همین کار، باعث خلق قوهای سیاه ویرانگر میشود. تمام بانکها
به هم متصلاند. وقتی یکی سقوط میکند، همگی سقوط میکنند. یادمان نرفته که قطعی برق
در یک گره بزرگ از شبکهی برق آمریکا در سال ۲۰۰۳ چه بلوایی به پا کرد.
۸. استراتژی دمبل(dumbbell) را فراموش نکن.
متدی که در آن، دیدگاهی دفاعی
همزمان با دیدگاهی بینهایت تهاجمی دارید. یعنی محافظت از داراییها در برابر تمام
منابع عدم قطعیت و اختصاص سهم کوچکی، برای استراتژیهای با ریسک بالا.
باید ۹۰ درصد از سرمایهات را در حوزههای بینهایت امن مثل
اسناد خزانه بگذاری. ۱۰ درصد باقی مانده را در شرطبندیهای بینهایت
ریسکدار بگذار. حالا در یک طرف، ریسک بالایی داری و در طرف دیگر، هیچ ریسکی نداری.
میانگین کار، ریسک متوسط میشود. ولی دربردارندهی احتمال مواجهه با قوی سیاه مثبت
هم هست.
۹. قوی سیاه منفی و مثبت را از هم تشخیص بده و با آنها
یکسان برخورد نکن.
کسب و کارهای قوی سیاه منفی
آنهایی هستند که غیرقابلپیشبینیبودنِ آینده در آنها، موجب آسیب سختی میشود و رویداد
غیرمنتظره میتواند ضربهی محکمی به آن وارد کند. مثل حوزهی نظامی و امنیت ملی یا
دادن وام.
در کسب و کارهای قوی سیاه
مثبت، غیرقابلپیشبینیبودن آینده، میتواند بینهایت سودمند باشد. در این کسب و کارها
مقدار اندکی از دست میدهی تا مقدار بزرگی به دست آوری. چیز کمی برای باختن داری ولی
رویداد غیرمنتظره میتواند سودی باورنکردنی به تو برساند. مثل کسب و کار فیلمسازی،
نوشتن کتاب و بخشی از کارهای نشر، تحقیقات علمی، سرمایهگذاری مخاطرهآمیز. وقتی با
ضرر خیلی محدودی روبرو هستی، برای اینکه خود را در معرض قوهای سیاه مثبت قرار دهی،
باید تا جایی که میتوانی تهاجمی، اهل خطر و گاهی غیرمنطقی باشی.
من قانون تصمیمگیری کوچکی
دارم: هر وقت که بتوانم در معرض قوهای سیاه مثبت قرار بگیرم، بسیار تهاجمی میشوم.
یعنی وقتی که شکست، شکست کوچکی باشد. وقتی یک قوی سیاه منفی تهدیدم کند، بسیار محافظهکار
میشوم. بعبارت دیگر، وقتی یک خطا در مدلی میتواند به سودم باشد، بسیار تهاجمی هستم
و وقتی که خطا بتواند به من آسیب برساند، بدگمان میشوم.
۱۰. به دنبال امور دقیق نباش.
شانس در خدمت افراد آماده
است. کسانی که دنبال چیز خاصی نمیگردند ولی سخت کار میکنند تا اجازه دهند رویدادها
وارد زندگیشان شوند. سعی نکن قوهای سیاه را دقیقاً پیشبینی کنی، چون باعث میشود
نسبت به آنهایی که پیشبینی نکردهای آسیبپذیرتر شوی. واقعیت این است که ما انسانها
نمیتوانیم حقیقتاً برنامهریزی کنیم. چون آینده را درک نمیکنیم. این خبر بدی نیست.
ما میتوانیم چنین محدودیتهایی را به یاد داشته باشیم و برنامهریزی هم بکنیم، فقط
جرأت میخواهد.
۱۱. هر فرصت یا هر چیز شبیه فرصت را بقاپ.
آنها خیلی نادر هستند. باید
خودت را ابتدا در معرض قوهای سیاه مثبت قرار دهی. اگر یک ناشر بزرگ یک دلال هنری کلهگنده
یا یک مدیر اجرایی فیلم یا یک بانکدار کله گنده یا یک متفکر بزرگ، قرار ملاقاتی را
به تو پیشنهاد داد، تمام برنامههای قبلیات را لغو کن. چون ممکن است در آینده، چنین
شانسی درِ خانهات را نزند. برای جمعکردن فرصتهای ناب، تلاش کن و وقتی که شروع به
جوابدادن کردند، از آنها غفلت نکن. در شهرهای بزرگ زندگی کن و به مهمانیها برو. ارتباطات
غیررسمی را جدی بگیر.
۱۲. به برنامهریزیهای دقیق و پیشبینیهای دولت هیچ اعتنایی
نکن.
هیچ شخص بخصوصی، پیشگوی خوبی
در مورد هیچ مسئلهای نیست. مخصوصاً تحلیلگران بازار سهام، اقتصاددانان و دانشمندان
علوم اجتماعی.
دانشمندان علوم اجتماعی طوری
رفتار میکنند که گویی اصلاً قوی سیاهی وجود ندارد. آنها با ابزارهای علمیشان میتوانند
انواع عدم قطعیت را اندازهگیری کنند! مثلاً این شیادان در بورس، شاخصهای ریسک را
به تو ارائه میدهند که قوی سیاه را نادیده گرفته است. پیشبینی آنها اهمیتی بیشتر از یک طالعبینی ندارد.
آدم عاقل کسی است که میداند
نمیتواند دوردستها را ببیند. امتیاز من این است که هرگز چشماندازی نداشتهام و
هرگز پیشبینیهای حرفهای نکردهام. میدانم که نمیتوانم پیشبینی کنم. کسانی که
به خاطر پیشبینیکردن، پول دریافت میکنند، شغل شرافتمندانهای ندارند و کارشان غیراخلاقی
است. آنها یک دروغ را تکرار میکنند و گاهی آسیبهای جدیتری نسبت به جنایتکاران به
جامعه میزنند.
۱۳. هرگز در امور بزرگ و مهم پیشبینی نکن.
توصیهی من این است که در
امور کوچک، احمق باش. مثلاً برای پیکنیکرفتن، تلاش نکن که از قضاوتکردن پرهیز کنی.
سعی نکن مثلاً از پیشبینی وضع هوا اجتناب کنی. تو انسانی و معنای انسانبودن یعنی
داشتن مقداری تکبر شناختی. من اصرار نمیکنم که دست از احمقبودن برداری! فقط در مکانهای
درست احمق باش. یعنی در امور کوچک.
در موضوعات بزرگ و مهم که
ممکن است به آیندهی تو آسیب برسانند، از پیشبینیکردن پرهیز کن. به پیشبینیکنندگان
اقتصادی یا پیشگویان علوم اجتماعی گوش نده. آنها فقط و فقط کارشان سرگرمکردن است.
از پیشبینیهای دولت دربارهی امنیت اجتماعی برای سال ۲۰۴۰ دوری کن. باورهایت را بر اساس ضرری که میتوانند به تو برسانند، رتبهبندی
کن.خلاصه آماده باش. آمادهی تمام حادثههای محتمل و مرتبط باش.
۱۴. از پیشبینی احتمال قوهای سیاه دست بردار.
از آنجایی که قوهای سیاه غیرقابلپیشبینیاند،
باید با وجودشان خودمان را سازگار کنیم. نه اینکه سادهلوحانه سعی در پیشبینی آنها
داشته باشیم. چون قضیهی قوی سیاه دربارهی نقش رویدادهای استثنایی است، نه احتمال
وقوع آنها. نقش آنها در زندگی ما بطرز غیرقابلپیشبینی افراطی است.
در واقع قوهای سیاه شایع نیستند،
ولی چنان تأثیر بینهایت زیادی از خود بجا میگذارند که ما نیازمند به مقاومشدن در
برابر قوهای سیاه منفی و قرار گرفتن عمدی در معرض قوهای سیاه مثبت میشویم. برای تصمیمگیری،
تنها کاری که باید بکنی این است که روی عواقب تمرکز کنی(که میتوانی دربارهشان بدانی)
و تا میتوانی، عواقب منفی را کاهش دهی. سعی نکن به احتمال وقوع رویدادها(که نمیتوانی
دربارهاش بدانی) بپردازی. اگر پرتفوی من در معرض سقوط بازار باشد(رویدادی که نمیتوانم
احتمال وقوعاش را محاسبه کنم) تنها کاری که میتوانم بکنم، این است که بیمه بخرم یا
بروم و مقادیری را که دلم نمیخواهد هرگز از دست بدهم، در جاهای کمخطرتری سرمایهگذاری
کنم.
۱۵. برای رسیدن به یک بُرد بزرگ، خودت را به آب و آتش نزن.
برای احساس خوشبختی، تعداد
زیادی خبر خوب ملایم، به یک تکخبر عالی و قلمبه، ارجحیت دارد. پس ارزش ندارد که برای
یک بُرد بزرگ، خودت را به آب و آتش بزنی. طبیعت ما را طوری ساخته است که از پاداشهای
کوچک و مکرر لذت ببریم. چرا که فوراً از لذت اشباع میشویم. البته قوهای سیاه، تهدیدی
همیشگی برای این جریان پیوسته و مکرر لذت هستند. از طرفی در مورد ناراحتیها، قضیه
برعکس است. بهتر است که تمام درد را در یک دورهی کوتاه و شدید تحمل کنید. تا اینکه
زمانی طولانیتر کش بیاید.
مبادا به امید از راهرسیدن
قوی سیاه دلخواه خودت، کل زندگیات را در انتظار تلف کنی. مبادا که برای در آغوشکشیدن
چند ساعت افتخار، یک عمر فداکاری کنی. مراقب باش که چه چیزی را آرزو میکنی.
۱۶. اگر درگیر فعالیتی هستی که به قوی سیاه وابسته است،
بهتر است تکوتنها نباشی. عضوی از یک گروه باش.
ما انسانها مخصوصاً برای
کسب احترام، به شدت به دیگران نیازمندیم و بدون دریافت تأیید از همقطارانمان، بعید
است به چیز خارقالعادهای دست یابیم. همراهانی پیدا کن و دنیای کوچک خودت را بساز.
اعضای گروه میتوانند با هم طرد شوند که صد البته بهتر از طردشدن به تنهایی است.
۱۷. تو تنها به شرطی در معرض قوی سیاه هستی که اجازه دهی
تو را تحت کنترل خود در آورد.
من به خودم یاد دادهام که
در مقابل وسوسهی دویدن برای عقبنماندن از برنامهام، مقاومت کنم. من با امتناع از
دویدن برای رسیدن به قطارها، ارزش حقیقی وقار و زیباییشناسی در رفتار را درک کردهام.
حسی مبنی بر اینکه به زمان خودم، به برنامهها و بر زندگیام کنترل دارم. از دستدادن
قطار، تنها وقتی دردناک است که تو به دنبالش دویده باشی. به همین صورت، مطابقتنداشتن
معیار موفقیت تو با آنچه دیگران انتظار دارند، وقتی دردناک است که تأیید دیگران، آن
چیزی باشد که تو به دنبالش هستی. اگر به انتخاب خودت این کار را بکنی، بر فراز رقبا
و بالای سلسلهمراتب خواهی ایستاد نه خارج از آن.
دستکشیدن از منصبی با حقوق
بالا، اگر به تصمیم خودت باشد، به نظر پاداش بهتری خواهد آمد تا منفعت مالی که در کار
است. اگر در مورد معیارت، خودت تصمیم بگیری، کنترل به مراتب بیشتری بر زندگیت داری.
وقتی انگوری را میخواهی،
ولی دستت به آن نمیرسد، مکانیسم دفاعی طبیعی تو این است که بگویی انگورها ترشاند.
ارزشمندتر آن است که با یک تحقیر و عدم پذیرش تهاجمی، جرأت کنی و از ابتدا اصلاً انگور
را نخواهی و خودت را از بازی بیرون بکشی.
۱۸. یادت نرود که تو، خودت یک قوی سیاه هستی.
فراموش نکن، همین که زندهای،
یک خوش اقبالی خارقالعاده است. یک رویداد شانسی بزرگ. بنابراین دست از خونِ دلخوردن
در مورد چیزهای کوچک بردار. چیزهایی مثل غذای بد، قهوهی سرد، نظر مردم، روز بد و...
مثل آن آدم ناسپاسی نباش که قصری هدیه گرفت، ولی نگران کپک توی حمام آن بود. دست از
شمردن دندان اسب پیشکشی بردار.
تو تصادفی به اینجا رسیدهای
ولی معنایش این نیست که باید به همان ریسککردنهای قبلیات ادامه دهی. بلکه بایستی
با محافظهکارترشدن، سعی کنی چیزی را که شانسی به دست آوردهای، حفظ کنی.
پایان
..............................................................................................
دسترسی سریع:
فصل دو: هدف از کتاب قوی سیاه چیست؟
فصل چهار: قوی سیاه از کجا میآید؟
نظرات
ارسال یک نظر