فصل پنج: چرا دنیای ما افراطستان است؟
دنیای ما افراطستان(Extremestan)
است. چون یک رویداد تک، میتواند به طرز نامتناسبی، کل سیستم را تحت تأثیر قرار دهد.
در افراطستان، توهم قاعدهمندبودن دنیا را باید از سرتان بیرون کنید. در افراطستان،
هیچ عدالتی وجود ندارد. بنابراین توصیههایی از قبیل «حسابشده و عاقلانه رفتار کن»،
در تضاد با خصوصیات افراطستان و ایدهی قوی سیاه است. چون واقعیت تجربی، حسابشده نیست
بلکه عجیب و غریب است.
ما در معمولستان یا قلمرو
معمولیها(Mediocrastan)
زندگی نمیکنیم. در معمولستان، سیر امور ملایم است. قد افراد ناگهان ۱۰ متر نمیشود یا در یک روز نمیتوانی ۵۰ کیلو وزن کم کنی یا یک دندانپزشک با کارکردن در عرض
یک روز، فوق ثروتمند نمیشود. قد، وزن، مصرف کالری، درآمد یک نانوا یا صاحب یک رستوران
کوچک یا یک روسپی یا دندانپزشک، قماربازی، سوانح رانندگی، نرخ مرگ و میر و IQ، همگی به معمولستان
تعلق دارند. جایی که حتی اتفاقات تصادفی به قوی سیاه منجر نمیشود و هیچ تکرویدادی،
کل سیستم را تحت سلطه نمیگیرد. حتی یک آدم ۳۰۰ کیلویی، فقط بخش کوچکی از وزن کل جمعیت را به خود اختصاص میدهد که کاملاً
قابل چشمپوشی است.
ولی در افراطستان، انباشت
شدید موفقیت وجود دارد. یعنی تعداد خیلی کمی برنده داریم که سهم بزرگی از کیک را طلب
میکنند و همزمان، تعداد بسیار بسیار زیادی از افراد بازنده.
بورسبازی به سبک افراطی میتواند
درعرض یکدقیقه تو را ثروتمند کند. در جمعی که «بیلگیتس» در آن حضور دارد، ثروتش ۹۹ درصد کل ثروت آن جمع است. نویسندهی کتاب «هری پاتر»
با فروش چند صد میلیونیاش، بقیهی نویسندگان دور و برش را تحت شعاع قرار میدهد. اموری
که به افراطستان مربوط است، لیست طولانیتری دارند: همهی فعالیتهای حرفهای غیریکنواخت
و جالب مثل فعالیتهای فکری، علمی و هنری. ثروت، درآمد، فروش کتاب به ازای هر نویسنده،
نقلقول از کتاب به ازای هر نویسنده، معروفشدن به عنوان یک ستاره، تعداد ارجاعات در
گوگل، جمعیت شهرها، کاربردهای واژهها در دامنهی لغت، تعداد سخنوران به ازای هر زبان،
خسارات ناشی از زمینلرزه، تلفات جنگی، مرگهای حاصل از حوادث تروریستی، اندازهی سیارهها،
اندازهی شرکتها و مالکیت، سهام، قد بین گونهها، فیلم، قیمت اجناس، نرخ تورم دادههای
اقتصادی...
در افراطستان، قوی سیاه بیشتر
به چشم میخورد. گاهی هم قوهای خاکستری میبینیم: رویدادهایی نادر و بااهمیت که به
نوعی قابلپیشبینی هم هستند. مخصوصاً برای کسانی که خود را برای آنها آماده کردهاند
و ابزار شناختن آنها را نیز دارند. ابزارهایی مثل: قانونهای توانی، قاعدههای پارتو
زیپف(pareto zipf)،
قانون یول(Yule)،
قاعدههای فراکتال(fractal
laws) و ...
ویژگیهای افراطستان که قوی
سیاه خلق میکند:
۱. در افراطستان، برنده همه چیز را میبرد.
اگر ساعتی کار میکنی و پول
میگیری، یعنی نان بازویت را میخوری، مثل یک دندانپزشک، مشاور، روسپی، رستوراندار،
جراح، نانوا و ... تو به اندازهی زحمتی که میکشی، پول در میآوری و حضور تو همیشه
در شغلت الزامی است. این مشاغل عمدتاً قابلپیشبینیاند. تغییر میکنند ولی نه آنقدر
که باعث شود، درآمد یک روزت بیشتر از تمام عمرت باشد. به عبارت دیگر چندان خبری از
قوی سیاه نیست.
برخی دیگر از مشاغل وجود دارند
که در آنها نان عقلت را میخوری. بدون تلاش اضافی، صفرهای زیادی به درآمدت اضافه میشوند.
مثل کلاهبرداری، بورسبازی، خوانندگی، نویسندگی، بازیگری فیلم و ...
دستهی اول مشاغل، بر پایهی
معمولیها، میانگینها و متوسطالاحوالهاست. دستهی دوم یا غول دارد یا کوتوله. به
بیان دقیقتر، تعداد بسیار کمی غول و تعداد عظیمی کوتوله. چون در اینجا برنده همه چیز
را میبرد و بقیه تقریباً هیچ. موفقیت در یک جا انباشته میشود. پس پیشبینی نتیجه
هم بسیار سختتر میشود.
نصیحت من به دیگران این است
که جزو دستهی اول باشند. چون شغلهای دستهی دوم فقط وقتی خوبند که شما خوششانس باشید.
۲. در افراطستان، ایدهها اهمیت خیلی زیادی دارند.
در پروژهی جهانیسازی، آمریکا
بسیار خلاقتر از اروپاست. آمریکا ایده خلق میکند و پول خیلی بیشتری به دست میآورد.
در حالیکه کار تولید و مهندسی را به کارخانههای کشورهای درحالتوسعه و اروپا سپرده
است که با دستمزد ساعتی، خرحمالیاش را انجام دهند. در اقتصاد جهانی، پاداش اصلی نصیب
ایدهها میشود و در چنین اقتصادی برای تولیدکنندگان ایده، هم فرصت و هم شانس، نقش
پررنگتری دارند.
۳. در افراطستان، مسیر اتفاقات در یک نمودار غیرخطی جریان
دارد.
احساسات ما برای درک مسائل
غیرخطی مناسب نیست. ولی مسائل خطی را به خاطر سادهبودن بهتر میفهمد. خطی یعنی وقتی
تشنهای با یک لیوان آب احساس لذت میکنی. وقتی خانهای میسازی با کار بیشتر، نتایج
عینی بیشتری میبینی و احساس بهتری داری. ولی غیرخطی وقتی است که هنگام تشنگی، به جای
یک لیوان آب قرار است یک تانکر آب بنوشی. دیگر خبری از لذت نیست. هر روز مطالعه میکنی
ولی متناسب با این تلاش، به جایی نمیرسی و روحیهات نابود میشود. هر روز بیهیچ پیشرفت
قابل ملاحظهای تنیس بازی میکنی و بعد، ناگهان شروع به شکستدادن حرفهایها میکنی.
کودکی که اختلال یادگیری دارد و حرف نمیزند، ناگهان شروع به ساختن جملات پیچیده میکند.
این رابطههای غیرخطی در زندگی آنقدر زیادند که خطیها استثنا محسوب میشوند.
۴. در افراطستان، انسانها طرفدار امور مهیج و فوقالعاده
مرئی هستند.
در خودآگاه ما برای قهرمانانی
که نتایج مرئی و عینی ارائه نمیدهند یا به جای تمرکز روی نتایج، بر روی فرایند تمرکز
میکنند، جای چندانی نیست. یعنی پاداش بزرگ فقط نصیب نتایج مرئی و عینی میشود. ما
به چیزی که اتفاق افتاده است احترام میگذاریم و چیزی را که میتوانست اتفاق بیافتد
نادیده میگیریم.
ما نگران قوهای سیاهی هستیم
که اتفاق افتادهاند، نه آنهایی که اتفاق نیفتادهاند، ولی ممکن است اتفاق بیافتند.
به همین دلیل ما از وقوع قوهای سیاه درس نمیگیریم. چون قوهای سیاهی که هنوز اتفاق
نیفتادهاند، در نظرمان بیش از حد انتزاعیاند.
ما عاشق امور ملموس هستیم.
عاشق تأیید، عاشق امور علنی، واقعی، عینی، شناختهشده، مشاهدهشده، کلیشهای، متحرک
و نمایشی. ما برای درک مسائل انتزاعی ساخته نشدهایم. در حالیکه تصادفیبودن و عدم
قطعیت، اموری انتزاعی هستند. برای همین است که سراغ الگوهای شناختهشده و دانش سازماندهیشده
میرویم و آن را به همهچیز تعمیم میدهیم و تأیید میکنیم.
بیشتر آدمهای درگیر در فعالیتهای
نیازمند به تمرکز، عمرشان را در انتظار آن روز بزرگ برای دریافت پاداش بزرگ سپری میکنند
که معمولاً هم آن روز هرگز از راه نمیرسد.
تنها مزیت کار متمرکز، آن
است که حواس تو از مسائل بیاهمیت زندگی پرت میشود. چون تو ذهنت را روی چیزهای به
مراتب بزرگتر و بهتری متمرکز کردهای. ولی معنایش این نیست که شخصی که از دغدغههای
مادی جدا شد نیاز به احترام هم ندارد. با ارزشترین پول رایج ما احترام است.
۵. در افراطستان، انحراف از معیار، فوقالعاده بزرگ است.
در افراطستان، انحرافهای
از معیار، چنان بزرگاند که ما آنها را درک نمیکنیم و پیشبینیمان غلط از آب در میآید.
مثلاً وقتی قرار است پروژهای در ۷۹ روز تحویل داده شود، اگر در روز موعود،
پروژه تکمیل نشده باشد، انتظار میرود نه در ۲ روز آینده، بلکه ۲۵ روز دیگر تمام شود! اگر نشد، باید ۵۸ روز دیگر صبر کنیم. اگر نشد ۸۹ روز... ۱۴۹ روز... و اگر بازهم تکمیل نشد، ۱۵۹۰ روز دیگر نیاز داریم صبر کنیم! یعنی هرچه بیشتر صبر
کنیم، انتظار میرود بازهم بیشتر صبر کنیم!
اغلب تأخیرها و افزایش هزینهها،
از عناصر غیرمنتظرهای ناشی میشوند که هنگام برنامهریزی در نظر گرفته نشدهاند.
چون خارج از مدلی بودهاند که ما دنیا را میبینیم. حملهها، برقگرفتگیها، تصادفها،
هوای بد و... این قوهای سیاه کوچک، پیشرفت پروژههای ما را تهدید میکنند. ولی ما آنها
را هنگام برنامهریزی به حساب نمیآوریم و نمیتوانیم منطقی دربارهشان حرف بزنیم.
- اگر پناهندهای هستی که در انتظار بازگشت به وطن به سر میبری، هر
روز که میگذرد، از تاریخ بازگشت دورتر میشوی نه نزدیکتر!
- اگر ساخت یک تالار اُپرا قرار است دو ساله تمام شود ولی بعد از سه سال هنوز تمام نشده است، انتظار نداشته باش زودتر از سه سال دیگر تمام شود!
- اگر در انتظار دریافت پاسخ نامهای در عرض دو هفته هستی ولی بعد از سه هفته هنوز پاسخی دریافت نکردهای، انتظار نداشته باش که بالاخره همین یکی دو روزه جواب به دستت خواهد رسید. چون به طور متوسط سه هفته دیگر باید صبر کنی!
مخصوصاً در هنگام سیاستگذاری،
در نظر گرفتن بدترین حالت در سناریونویسی، به مراتب مهمتر از خودِ پیشبینی است.
پیشبینی دوردستها فقط به منظور کاهش نگرانی است و به درد سیاستگذاری مناسب نمیخورد.
تاریخ پر از پیشبینیهای غلط ما انسانها است و این وضع همچنان ادامه خواهد یافت.
۶. در افراطستان، هیچکس در امان نیست ولی در عین حال، خطر انقراض کامل، هیچکس را تهدید نمیکند.
افراطستان، منصفانه به آدمهای
کوچک و تازهواردها اجازه میدهد که در اتاق انتظار، چشمبهراه موفقیت باقی بمانند.
تا زندگی هست، امید هم هست. در افراطستان ممکن است یک بازنده همیشه بازنده بماند ولی
یک برنده ممکن است ناگهان توسط یک تازهوارد از میدان به در رود.
درست است که امروزه گوگل همان
برندهای است که همهی جوایز را بُرده است ولی با اینحال، اینترنت به تعداد نفراتی
که در اتاق انتظار نشستهاند تا جای گوگل را بگیرند هم اضافه کرده است. اینترنت به
شما اجازه داده است کتاب خود را بدون دغدغه چاپ کرده به صورت دیجیتال منتشر کنید و
منتظر شانس بمانید تا کسی از راه برسد و آن را چاپ کند.
اینترنت یک پایگاه بزرگ از
آدمهای کوچک و تعداد بسیار اندکی ستارهی ابرغول است. جایگاه غولها، متزلزل است و
برندگان جدیدی به صورت تصادفی جای غولها را میگیرند. افراطستان همیشه در حال تغییر
است. این تنوع در اتاق انتظار، در آینده میتواند ما را از شر حزبهای غالب سیاسی،
سیستمهای دانشگاهی، رسانههای غالب و هر ساختار غالب دیگری که توسط صاحبان قدرت متحجر
و خودخواه قبضه شدهاند، نجات دهد.
درست است که دنیا برای آدمهای
کوچک، چندان منصفانه ساخته نشده است ولی گُلی هم به سر آدمهای بزرگ نزده است. از قضا
دنیای امروز برای آدمهای بزرگ، بینهایت بیانصاف است. هیچکس جایگاه ثابتی ندارد.
چون آدمکوچک، بسیار ویرانگر است.
۷. در افراطستان،
پیآمد تصادفیبودن رویدادها، بینهایت است.
پیآمد تصادفیبودن، در بازیهایی
مثل قمارخانه، بلیط بختآزمایی، پرتاب تاس، پرتاب سکه و... کاملاً محاسبهشده و پاستوریزه
است. هرگز در آنها به نتایج باورنکردنی نمیرسی. چون اینگونه طراحی شدهاند و هیچ شباهتی
به دنیای واقعی و تصادفیبودن در دنیای واقعی که پیامدهای بینهایتی را رقم میزند،
ندارند.
دسترسی سریع:
فصل دو: هدف از کتاب قوی سیاه چیست؟
فصل چهار: قوی سیاه از کجا میآید؟
نظرات
ارسال یک نظر