⚪️خلاصهی کتاب: ضرورتگرایی/اصلگرایی ( گرایش اصولی به کمترینها)
Essentialism 2014
⚪️نویسنده:
گرگ مک کوئن
⚪️انتشارات
شمشاد/ ۲۰ فصل/
مترجم: زینب عفتی
⚪️خلاصه
کننده: مصطفی منبری
ضرورتگرایی یعنی تشخیص دهیم که الان چه چیزی ضروری و مهم است؟ الان اولویت
شمارهی یک ما چیست؟ سپس بقیهی گزینهها را بیرحمانه حذف کنیم. حتی اگر خیلی هم
خوب باشند. چون ما چیزی به نام اولویتها نداریم. وقتی از اولویتها حرف میزنیم، بدین
معناست که هیچچیز در اولویت نیست.
فرصتهای سرمایهگذاری در جهان، بسیار بیشتر از منابع و زمان ما هستند.
بسیاری از آنها خوب یا حتی خیلی خوبند. البته بسیاری از آنها نیز بیهودهاند. فقط تعداد
کمی از فرصتها و کارها، «حیاتی» هستند. ضرورتگرایی یعنی گزینههای حیاتی را تشخیص
دهیم و فقط برای اجرا، آنها را انتخاب کنیم و بقیهی گزینههای خوب اما بیاهمیت را
حذف کنیم. یعنی نگوییم: «مجبورم» یا «همه چیز مهم است» یا «میتوانم هر دو کار را باهم
انجام دهم».
ما هر چقدر مجبور باشیم که تصمیمات بیشتری بگیریم، کیفیت تصمیماتمان کاهش مییابد. ما نمیتوانیم همه چیز را داشته باشیم یا به همهی کارها برسیم. در «طرز فکر» ضرورتگرایی، ما به دنبال تعداد زیادی از کارهای خوب برای انجامدادن نیستیم، ما به دنبال بیشترین مقدار بازده خود هستیم. پس باید به اغلب فرصتهای خوب، «نه» بگوییم. قرار نیست ما هزاران کار مختلف انجام دهیم، در حالیکه آنها هیچ تأثیری روی نتیجهای که ما به دنبال آن هستیم ندارند. یک فرد ضرورتگرا، باور دارد که تقریباً همه چیز، نقش مزاحم و مختلکننده(disturb) را دارد و چیزهای بسیار کمی ضروری هستند. کار او، فیلترکردن این اختلالات تا رسیدن به موارد ضروری است: ضرورتگرایی یعنی «کمتر اما بهتر».
هستهی مرکزی ضرورتگرا بودن، «انتخاب» است. اگر فراموش کنیم که حق انتخاب
داریم، دچار «درماندگی آموختهشده» میشویم. یعنی باورمان میشود که تلاشهای ما بیفایده
است و تسلیم انتخابهای دیگران یا انتخابهای قبلی خودمان میشویم.
ما بعنوان یک ضرورتگرا، با پیشفرضها جلو نمیرویم، بلکه زندگیمان را
خودمان «طراحی» میکنیم. یعنی کنترل انتخابهای زندگی خویش را بدست میگیریم تا برای
خودمان زندگی کنیم، نه برای برآوردهکردن انتظارات دیگران. اگر خودم انتخاب نکنم که
چه کاری را انجام بدهم یا ندهم، دیگران برای من انتخاب خواهند کرد.
ما در دنیایی زندگی
میکنیم که تقریباً همه چیز بیارزش است. فقط موارد انگشتشماری، ارزش شگرفی دارند.
اگر برای انجام همهی کارها، خودتان را به آب و آتش نزنید و به همهی درخواستها جواب
مثبت ندهید، میتوانید در کارهایی که واقعاً اهمیت دارند، بیشترین بازدهی را داشته
باشید. طبق «اصل پارتو»، ۲۰٪ تلاش ما، منجر به ۸۰٪ نتیجه
میشود. یک ضرورتگرا، عادت میکند که آن ۲۰٪ را تشخیص دهد.
میانهداری و اینکه کمی از هر چیز را داشته باشیم، استراتژی وحشتناکی است.
به جای اینکه در چندین جهت مختلف، فقط یک میلیمتر پیشرفت کنیم، بهتر است پیشرفت بزرگی
در راستای اموری بهشدت حیاتی داشته باشیم. ما چارهای نداریم جزاینکه در ازای بله
گفتن به یک فرصت، به چند فرصت خوب دیگر، نه بگوییم.
◾️کشف،
حذف، اجرا
گام اول برای ضرورتگرا بودن، «تشخیص» موارد اندک ضروری و حیاتی در زندگی
خودمان است. یعنی باید بیشترین زمان خود را صرف کشف استعدادها و خواستههایمان، گوشدادن،
بحثکردن، زیر سوالبردن و فکرکردن کنیم.
گام دوم، حذف گزینههای انبوه و بیاهمیت است. پرهیز از بیشفعالی. «نه
گفتن» به فرصتهای خوب ولی بیاهمیت و «نه گفتن» به انتظارات تمامنشدنی جامعه.
گام سوم، متعهدماندن به اجرای منظم ضرورتگرایی.
در رمان «قلعهی حیوانات» (جورج اورول)، ما با یک شخصیت خیالی آشنا میشویم.
اسبی به نام «باکسر»(boxer). او در داستان، وفادار و قوی توصیف شده است. او اینگونه به تمام شکستها
و مشکلات پاسخ میدهد: «بیشتر تلاش میکنم.» و بر پایهی همین فلسفه در شرایط معمولی
به زندگی خود ادامه میدهد تا روزی که خسته و ازکارافتاده، او را به باغچهی «حیوانات
بیمصرف» میفرستند. باکسر، شخصیت غمانگیزی است. علیرغم نیت پاکش، تلاشهای روزافزون
او، نابرابری و مشکلات را در مزرعه تشدید کرد.
⚪️مصطفی
منبری؛ خرداد ۱۴۰۰
نظرات
ارسال یک نظر